دیکشنری تخصصی

molecular spectroscopy

molecular spectrum

molecular still

molecular structure

molecular theory

molecular vibration

molecular volume

molecular weight

molecular weight determination

molecular weight distribution

<hr> حالت ذره ای، تشکیل ذره ای

حالت ذره ای، تشکیل ذره ای

molecularity

<hr> معنی : مولکل، مادیزه <hr> معانی دیگر : مولکول

معنی : مولکل، مادیزه معانی دیگر : مولکول

molecule

moleskin fabric

molibdenosis

molibdenum

molleton cloth

mollic epipedon

<hr> معنی : ارام کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن، نرم کردن <hr> معانی دیگر : استمالت کردن، (از کسی) دلجویی کردن، از شدت یا خشونت چیزی کاستن

معنی : ارام کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن، نرم کردن معانی دیگر : استمالت کردن، (از کسی) دلجویی کردن، از شدت یا خشونت چیزی کاستن

mollify

mollisol

mollisols

mollusca

<hr> وابسته به یا همانند نرم تنان، شبیه نرم تن

وابسته به یا همانند نرم تنان، شبیه نرم تن

molluscoid

mollusk or mollusc or mollusc

<hr> (نقشه سازی از کره ی زمین) پیش افکند مولواید

(نقشه سازی از کره ی زمین) پیش افکند مولواید

mollweide projection

molre

<hr> معنی : ریخته، ذوب شده، گداخته، اب شده <hr> معانی دیگر : مذاب، آب شده (در اثر گرما)، بخسیده، تفتیده، پخسان، (قدیمی) اسم مفعول فعل: melt، ریختگی

معنی : ریخته، ذوب شده، گداخته، اب شده معانی دیگر : مذاب، آب شده (در اثر گرما)، بخسیده، تفتیده، پخسان، (قدیمی) اسم مفعول فعل: melt، ریختگی

molten

molten wax

moluranite

<hr> (شیمی) ملح اسید مولیبدیک

(شیمی) ملح اسید مولیبدیک

molybdate

molybdenite or castaingite or castaingite or molybdic ochre

<hr> معنی : مولیبدنوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) مولیبدنم (عنصر شیمیایی بسیار سخت و براق و سیمین فام که در آلیاژها به کار می رود - نشان آن: mo، وزن اتمی: 95/94، شماره ی اتمی: 42، وزن مخصوص: 10/2، نقطه ی گداز: 2626c، نقطه ی جوش: 4612c)، مولیبدنوم mo

معنی : مولیبدنوم معانی دیگر : (شیمی) مولیبدنم (عنصر شیمیایی بسیار سخت و براق و سیمین فام که در آلیاژها به کار می رود - نشان آن: mo، وزن اتمی: 95/94، شماره ی اتمی: 42، وزن مخصوص: 10/2، نقطه ی گداز: 2626c، نقطه ی جوش: 4612c)، مولیبدنوم mo

molybdenum

molybdenum disulfide

molybdenum permallay

molybdite

molybdofornacite

molybdomenite

molybdophyllite

molysite

<hr> معنی : دم، اهمیت، زمان، هنگام، لحظه، ان، موقع <hr> معانی دیگر : آن، برهه، وقت، وهله، مهندی، دربایست، کرامندی، (فلسفه) جز، خرده، بخش (بخشی یا جزئی از یک فرآیند یا موجودیت پیچیده)، (فیزیک) گشتاور، لنگر، آهنگ، عزم

معنی : دم، اهمیت، زمان، هنگام، لحظه، ان، موقع معانی دیگر : آن، برهه، وقت، وهله، مهندی، دربایست، کرامندی، (فلسفه) جز، خرده، بخش (بخشی یا جزئی از یک فرآیند یا موجودیت پیچیده)، (فیزیک) گشتاور، لنگر، آهنگ، عزم

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی