دیکشنری تخصصی

<hr> (دیرین شناسی - وابسته به عصر سوم دوران tertiary) اولیگوسن

(دیرین شناسی - وابسته به عصر سوم دوران tertiary) اولیگوسن

oligocene

oligoclase basalt

oligoclase or ab80 or ab80 or an20 or sunstone

<hr> چند پار شیمى : اولیگومر

چند پار شیمى : اولیگومر

oligomer

oligomere

oligomeric abrasion

<hr> چند پارش شیمى : اولیگومر شدن

چند پارش شیمى : اولیگومر شدن

oligomerization

oligopelic

<hr> (کنترل کالا یا خدمت بخصوص توسط تعداد معدودی اشخاص یا شرکت ها) چند دربستی، چند دربست گری، انحصار چند قطبی، دربازرگانی تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی

(کنترل کالا یا خدمت بخصوص توسط تعداد معدودی اشخاص یا شرکت ها) چند دربستی، چند دربست گری، انحصار چند قطبی، دربازرگانی تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی

oligopoly

<hr> شیمى : اولیگوساکارید

oligosaccaride

<hr> (در مورد دریاچه ها و غیره که از نظر مواد مغذی فقیر و از نظر اکسیژن غنی هستند) کم پرور

(در مورد دریاچه ها و غیره که از نظر مواد مغذی فقیر و از نظر اکسیژن غنی هستند) کم پرور

oligotrophic

oligotrophic lake

oligotrophs

oligotrophy

olistoglyph

olistostrome

<hr> معنی : سبز زیتونی، زیتونی، سبز مایل بزرد <hr> معانی دیگر : زیتون مانند، زیتون سان

معنی : سبز زیتونی، زیتونی، سبز مایل بزرد معانی دیگر : زیتون مانند، زیتون سان

olivaceous

<hr> معنی : زیتون، رنگ زیتونی، روغنی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، درخت زیتون (olea europaea)، چوب زیتون، شاخه ی درخت زیتون، حلقه ی زیتون (برای آذین بندی - شاخه ی زیتون نشان صلح است)، (رنگ) سبز زیتونی، سبز مایل به زرد، (رنگ و پوست بدن) سبزه، زیتونی، وابسته به زیتون، اسم خاص مونث

معنی : زیتون، رنگ زیتونی، روغنی معانی دیگر : (گیاه شناسی)، درخت زیتون (olea europaea)، چوب زیتون، شاخه ی درخت زیتون، حلقه ی زیتون (برای آذین بندی - شاخه ی زیتون نشان صلح است)، (رنگ) سبز زیتونی، سبز مایل به زرد، (رنگ و پوست بدن) سبزه، زیتونی، وابسته به زیتون، اسم خاص مونث

olive

<hr> (رنگ) سبز مایل به قهوه ای (رنگ جامه های ارتشی)، رنگ سبز ارتشی، پارچه ی سبز، سبز زیتونی

(رنگ) سبز مایل به قهوه ای (رنگ جامه های ارتشی)، رنگ سبز ارتشی، پارچه ی سبز، سبز زیتونی

olive drab

<hr> معنی : روغن زیتون <hr> معانی دیگر : روغن زیتون

معنی : روغن زیتون معانی دیگر : روغن زیتون

olive oil

olivenite or wood arsenate or wood arsenate or wood copper

oliver jackie

olivine gabbro

olivine gabbronorite

olivine garnet

olivine hornblendite or hornblendite or hornblendite

olivine leucitite

olivine or peridot or peridot

olivine rock

olivine websterite or websterite or websterite

olivinite

olkhonskite

ollenite

olmstead tukey test for association

olmsteadite

olsacherite or selenolite or selenolite or kerstenite

olshanskyite

olympite

<hr> معنی : آسمان، کوه المپ در مقدونیه <hr> معانی دیگر : کوه الیمپوس (در شمال یونان - 2988 متر)، اسمان، بهشت

معنی : آسمان، کوه المپ در مقدونیه معانی دیگر : کوه الیمپوس (در شمال یونان - 2988 متر)، اسمان، بهشت

olympus

olystoglyph

<hr> (آیین هندوها- واژه ای که هنگام مناجات یا ژرف اندیشی تکرار می شود) ام

(آیین هندوها- واژه ای که هنگام مناجات یا ژرف اندیشی تکرار می شود) ام

<hr> (جانور نشخوار کننده مانند گاو) هزار لا، بخش سوم شکم، هزار لاخئذقکخق ذثق

(جانور نشخوار کننده مانند گاو) هزار لا، بخش سوم شکم، هزار لاخئذقکخق ذثق

omasum

ombrometer

<hr> معنی : نهایت، امگا، اخرین حرف الفبای یونانی <hr> معانی دیگر : آخرین، پایانی، واپسین، (آخرین حرف الفبای یونانی) امگا

معنی : نهایت، امگا، اخرین حرف الفبای یونانی معانی دیگر : آخرین، پایانی، واپسین، (آخرین حرف الفبای یونانی) امگا

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی