دیکشنری تخصصی

random process

random processing

random prospect

random quantity

random rubble fill or quarry or run fill or quarry or run fill

random sample

random sampling

random sampling procedure

random sampling with replacement

random sampling without replacement

random scan graphics

random selection

random sequence

random sets of points

random signal

random sum distribution

random system

random tessellation

random type surveying

random utility model

random value

<hr> (آمار) متغیر تصادفی، وردای بختی

(آمار) متغیر تصادفی، وردای بختی

random variable

random variable generation

random variate

random vector

<hr> (ریاضی) گردش بختانه، سیر تصادفی

(ریاضی) گردش بختانه، سیر تصادفی

random walk

random walk method

random walk model

random wire antenna

random yarn

<hr> تصادفى کردن روانشناسى : ارایش تصادفى زیست شناسى : کتره اى کردن

تصادفى کردن روانشناسى : ارایش تصادفى زیست شناسى : کتره اى کردن

randomization

randomization storage

randomization test

<hr> معنی : تصادفی کردن <hr> معانی دیگر : بختی کردن، بختانه کردن، بخت وار گزیدن

معنی : تصادفی کردن معانی دیگر : بختی کردن، بختانه کردن، بخت وار گزیدن

randomize

randomized

randomized block design

randomized blocks

randomized complete blocks

randomized consent design

randomized gamma distribution

randomized model

randomized stopped sum distribution

randomized test

<hr> کامپیوتر : تصادفى کردن

randomizing

randomly

<hr> معنی : غیرمترقبهبودن

randomness

<hr> زمان گذشته ی فعل: ring، زمان ماضی فعل ring

زمان گذشته ی فعل: ring، زمان ماضی فعل ring

rang

<hr> معنی : محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا، حوزه، حدود، دسترسی، میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن <hr> معانی دیگر : دامنه، گستره، گستردگی، وسعت، گسترش، ردیف، خط، زنجیره، سری، رتبه، مقام، درجه، نوع، گونه، راسته، تنوع، سلسه جبال، کوه زنجیر، رشته کوه، (سلاح آتشین و موشک و غیره) برد، (موسیقی و صدا و آهنگ) تعداد دانگ ها، گستره ی صدا، سرگردانی، گشت، پرسه، کلگشت، چراگاه، دشت دام ها، مرتع، وابسته به مرتع، (با برق یا گاز) اجاق، ردیف کردن، رج بستن، رده بندی کردن، طبقه بندی کردن، به خط کردن، چیدن، آراستن، همقطار کردن یا شدن، پیوستن (به)، یکی شدن (با)، پرسه زدن، گشتن، گشت زدن، تردد کردن، (دام) در مرتع رها کردن، چراندن، (در جهت بخصوصی) گسترده شدن، امتداد یافتن، (سلاح یا موشک و غیره) برد معینی داشتن، گستره داشتن، توسعه داشتن، گسترش داشتن، (کشتی و هواپیما وغیره) شعاع عمل، (محل تمرین تیراندازی و موشک اندازی وغیره) میدان تیر، مربوط به چراگاه، چراگاهی، (زیست شناسی - میزان گسترش سرزمینی که گیاه یا جانور در آن بومی است) گستره، (ریاضی - آمار) برد، حوزه ی مقادیر، مجموعه ی مقادیر، دامنه ی نمره ها، دامنه ی دگرش، هدفگیری کردن، تنظیم تیر کردن، قلق گیری کردن، (نادر) هموار کردن، (در عرشه ی کشتی) طناب یا زنجیر لنگر را تا کردن (تا گوریده نشود)، عبور کردن، مسطح کردن

معنی : محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا، حوزه، حدود، دسترسی، میزان کردن، اراستن، مرتب کردن، در صف اوردن، تغییر کردن، سیر و حرکت کردن معانی دیگر : دامنه، گستره، گستردگی، وسعت، گسترش، ردیف، خط، زنجیره، سری، رتبه، مقام، درجه، نوع، گونه، راسته، تنوع، سلسه جبال، کوه زنجیر، رشته کوه

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی