دیکشنری تخصصی

rectangular pulse train

rectangular right prism

rectangular rigid frame

rectangular rule

rectangular section

rectangular slot

rectangular solid

rectangular stress diagram

rectangular term

rectangular wave

rectangular waveguide

rectangular weir

rectangularly

recti linear generators

rectifiable

rectifiable curve

rectifiable path

<hr> معنی : اصلاح، تصحیح، جبران، یکسوسازی، راستگری <hr> معانی دیگر : راستگری، تصحیح، جبران

معنی : اصلاح، تصحیح، جبران، یکسوسازی، راستگری معانی دیگر : راستگری، تصحیح، جبران

rectification

rectification factor

rectification of an arc

rectified current

rectified index number

rectified spirit

<hr> معنی : اصلاح کننده، یکسو کننده، یکسوساز، راستگر، وسیله اصلاح، اسباب تقطیر <hr> معانی دیگر : راست ساز، (شخص یا اسباب) تنظیم کننده

معنی : اصلاح کننده، یکسو کننده، یکسوساز، راستگر، وسیله اصلاح، اسباب تقطیر معانی دیگر : راست ساز، (شخص یا اسباب) تنظیم کننده

rectifier

rectifier cell

rectifier circuit

rectifier diode

rectifier junction

rectifier meter

rectifier stack

rectifier station

<hr> معنی : اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن <hr> معانی دیگر : درست کردن، راست داشت کردن، سهی کردن، ویراستن، سامان دادن، (شیمی) دو تقطیری کردن، دوباره تقطیر کردن، (برق) یکسو کردن، (برق متناوب را) مستقیم کردن، (ریاضی) راستیدن

معنی : اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن معانی دیگر : درست کردن، راست داشت کردن، سهی کردن، ویراستن، سامان دادن، (شیمی) دو تقطیری کردن، دوباره تقطیر کردن، (برق) یکسو کردن، (برق متناوب را) مستقیم کردن، (ریاضی) راستیدن

rectify

<hr> علوم هوایى : راستگردى

rectifying

rectifying action

rectifying inspection

rectifying plane

rectilineal compliance

<hr> معنی : سیر کننده درخط مستقیم، دارای مسیر مستقیم، راست خطی <hr> معانی دیگر : راست رو، مستقیم الخط، دارای مسیر راست، تشکیل دهنده ی یک خط مستقیم، راست خط ساز، دارای خطوط مستقیم، راست خط دار

معنی : سیر کننده درخط مستقیم، دارای مسیر مستقیم، راست خطی معانی دیگر : راست رو، مستقیم الخط، دارای مسیر راست، تشکیل دهنده ی یک خط مستقیم، راست خط ساز، دارای خطوط مستقیم، راست خط دار

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی