دیکشنری تخصصی

scaling factor scaling ratio

scaling method

scaling type saw tooth

<hr> معنی : گوش ماهی، دوختن لبه تزئینی، حلزوونهای دوکپهای، حلزون گرفتن، دوختن، پختن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) اسکالوپ (نرم تن دو کفه ای از تیره ی pectinidae که با به هم زدن دو صدف کنگره دار خود در آب حرکت می کند)، گوشت اسکالوپ، صدف اسکالوپ (که سابقا نشان زائران اورشلیم بود)، ظرف کنگره دار (مانند صدف اسکالوپ که در آن خوراک سرو می کنند)، بشقاب صدفی، (به ویژه در حاشیه ی لباس) طرح دالبر، کنگره، دالبری، به صورت دالبر بریدن، کنگره دار کردن، (به ویژه سیب زمینی را) در شیر و خرده نان طبخ کردن، دوختن لبه تزئینی بلباس

معنی : گوش ماهی، دوختن لبه تزئینی، حلزوونهای دوکپهای، حلزون گرفتن، دوختن، پختن معانی دیگر : (جانورشناسی) اسکالوپ (نرم تن دو کفه ای از تیره ی pectinidae که با به هم زدن دو صدف کنگره دار خود در آب حرکت می کند)، گوشت اسکالوپ، صدف اسکالوپ (که سابقا نشان زائران اورشلیم بود)، ظرف کنگره دار (مانند صدف اسکا

scallop

scallop or scallop shell or scallop shell

scallop upland

scalloped

scalloped edge

scalloped selvage

<hr> (روان شناسی) مقیاس گوتمان، مقیاس تراکمی، همسنجگان، scalawag : نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی

(روان شناسی) مقیاس گوتمان، مقیاس تراکمی، همسنجگان، scalawag : نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی

scalogram

scalping

<hr> معنی : زبر، نا هموار، پولک دار، فلس مانند، فلس فلس <hr> معانی دیگر : وابسته به یا پوشیده از فلس، فلسی، فلس دار، (پوست) شوره زده، پوسته پوسته، خشک افتاده

معنی : زبر، نا هموار، پولک دار، فلس مانند، فلس فلس معانی دیگر : وابسته به یا پوشیده از فلس، فلسی، فلس دار، (پوست) شوره زده، پوسته پوسته، خشک افتاده

scaly

<hr> معنی : پوییدن، تقطیع کردن شعر، اجمالا مرور کردن، با وزن خواندن، بطور اجمالی بررسی کردن <hr> معانی دیگر : (دقیقا) بررسی کردن، مداقه کردن، (موشکافانه) نگاه کردن، نظر اجمالی انداختن، نگاه کردن و رد شدن، نگاه تند و گذرا کردن، (فروشگاه ها و غیره - دستگاه های بهایاب) خوانش کردن، (پزشکی - با دستگاه فرا آوا ultrasound و غیره اندام درونی را) لایه نگاری کردن، لایه نگاری، میدان دید، حوزه ی فهم یا بینایی، رسش، رسایی، حرکت جارویی کردن، دایره زدن، (شعر را) تقطیع کردن، تقطیع، (کامپیوتر و غیره) پویش کردن، اسکن کردن، (رادار و تلویزیون) جاروزنی کردن، باله یاژ (balayage) کردن، روبیدن، سهیدن، خوانش، پویش، بررسی، روبش، سهش، با وزن خواندن اشعار

معنی : پوییدن، تقطیع کردن شعر، اجمالا مرور کردن، با وزن خواندن، بطور اجمالی بررسی کردن معانی دیگر : (دقیقا) بررسی کردن، مداقه کردن، (موشکافانه) نگاه کردن، نظر اجمالی انداختن، نگاه کردن و رد شدن، نگاه تند و گذرا کردن، (فروشگاه ها و غیره - دستگاه های بهایاب) خوانش کردن، (پزشکی - با دستگاه فرا آوا ultr

scan

scan area

scan axis

scan converter

scan diagram

scan line

scan lines

scan path

scan rate

scan skew

scan statistics

scan time

scandiobabingtonite

<hr> (شیمی) اسکاندیم (عنصر کمیاب و سیمین رنگ - نشان: sc، وزن اتمی: 44/956، عدد اتمی: 21، چگالی: 2/989، نقطه ی ذوب: 1541c، نقطه ی جوش: 2831c)

(شیمی) اسکاندیم (عنصر کمیاب و سیمین رنگ - نشان: sc، وزن اتمی: 44/956، عدد اتمی: 21، چگالی: 2/989، نقطه ی ذوب: 1541c، نقطه ی جوش: 2831c)

scandium

scaned print

scanf

scanned array

scanned image

scanned interrupt

<hr> معنی : پوینده <hr> معانی دیگر : (ابزار یا شخص) بررسی کننده، پویشگر، رویگر، سهنده، اسکنر

معنی : پوینده معانی دیگر : (ابزار یا شخص) بررسی کننده، پویشگر، رویگر، سهنده، اسکنر

scanner

scanner channel

scanner distortion

<hr> معنی : پویش، مرور اجمالی <hr> معانی دیگر : پویش، مرور اجمالی

معنی : پویش، مرور اجمالی معانی دیگر : پویش، مرور اجمالی

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی