دیکشنری تخصصی

screen time shooting

screen update

screened well

<hr> معنی : ازمایش، نمایش بر روی پرده تلویزیون، موجب تاریکی وابهام <hr> معانی دیگر : عمل سرند کردن یا برگزیدن، غربالگری (رجوع شود به:screen)، دیواره، پاراوان، تجیر، تور سیمی، مواد غربال شده، سرند

معنی : ازمایش، نمایش بر روی پرده تلویزیون، موجب تاریکی وابهام معانی دیگر : عمل سرند کردن یا برگزیدن، غربالگری (رجوع شود به:screen)، دیواره، پاراوان، تجیر، تور سیمی، مواد غربال شده، سرند

screening

screening by correlated variates

screening clients

screening constant

screening design

screening dye

screening effect

screening electrons

screening inspection

screening model

screening plant

<hr> باقی مانده چیزی که سرندیاپاک کنند، اشغال

باقی مانده چیزی که سرندیاپاک کنند، اشغال

screenings

<hr> فیلمنامه، متن فیلم، سناریو، نمایشنامه رادیویی وسینمایی یاتلویزیونی

فیلمنامه، متن فیلم، سناریو، نمایشنامه رادیویی وسینمایی یاتلویزیونی

screenplay

<hr> فیلمنامه نویس، سناریو نویس، نویسنده نمایشنامه های رادیویی وتلویزیونی

فیلمنامه نویس، سناریو نویس، نویسنده نمایشنامه های رادیویی وتلویزیونی

screenwriter

scretions

<hr> معنی : پیچ، پیچ خوردگی، پیچ کردن، گاییدن، خست کردن، پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن <hr> معانی دیگر : عمل پیچاندن یا پیچ دادن، تاب، (کشتی و غیره) پروانه، (هواپیما) ملخ، (انگلیس - قدیمی) پیچه، مخروط کاغذی، بسته، قیف کاغذی، (انگلیس - خودمانی) مزد، حقوق، مواجب، (خودمانی - زننده) جماع، (همخوابگی) کردن، با پیچ محکم کردن، چرخاندن، پیچاندنی بودن، از شکل انداختن، تاباندن، کج و معوج کردن، تشدید کردن، بیشتر کردن، مغبون کردن، کلاه گذاشتن، گوشبری کردن، درکشیدن، (انگلیس - خودمانی) پاسدار زندان، زندانبان، (درون مهره ی پیچ) حدیده، رزوه (به حدیده ی پیچ بیشتر می گویند: thread)، هر چیز حدیده مانند یا مارپیچ، (خودمانی) آدم خسیس، کنس، (خودمانی) مرد رند، اهل چانه زدن، (خودمانی) اسب وامانده، یابو، مجبور کردن، وادار کردن، بوسیله پیچ وصل کردن

معنی : پیچ، پیچ خوردگی، پیچ کردن، گاییدن، خست کردن، پیچاندن، پیچیدن، وصل کردن، پیچ دادن معانی دیگر : عمل پیچاندن یا پیچ دادن، تاب، (کشتی و غیره) پروانه، (هواپیما) ملخ، (انگلیس - قدیمی) پیچه، مخروط کاغذی، بسته، قیف کاغذی، (انگلیس - خودمانی) مزد، حقوق، مواجب، (خودمانی - زننده) جماع، (همخوابگی) کردن، ب

screw

screw auger

screw back pressure

screw clamp

screw compressor

screw conveyor

screw dislocation

screw down valve

<hr> معنی : جک پیچی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: jackscrew، jackscrew : مک جک پیچی

معنی : جک پیچی معانی دیگر : رجوع شود به: jackscrew، jackscrew : مک جک پیچی

screw jack

screw land

screw lift pump

screw line

screw pile

screw pump

screw spreader

<hr> معنی : قلاویز، خان درون پیچ <hr> معانی دیگر : (پیچ یا مهره) حدیده، رزوه، شیار مارپیچ، قلاویز، شیار برجسته ومارپیچی بدون پیچ، خان درون پیچ

معنی : قلاویز، خان درون پیچ معانی دیگر : (پیچ یا مهره) حدیده، رزوه، شیار مارپیچ، قلاویز، شیار برجسته ومارپیچی بدون پیچ، خان درون پیچ

screw thread

screwball comedy

<hr> معنی : اچار پیچ گوشتی، پیچ کش <hr> معانی دیگر : (آچار) پیچ گوشتی، اچارپیچ گوشتی، پیچ کش

معنی : اچار پیچ گوشتی، پیچ کش معانی دیگر : (آچار) پیچ گوشتی، اچارپیچ گوشتی، پیچ کش

screwdriver

screwdriver head

screwed rubber roller

screwgate karabiner

<hr> معنی : منشی، محرر، کاتب نسخه های خطی، کتابت کردن، حکاکی کردن <hr> معانی دیگر : (پیش از اختراع چاپ) کاتب، نویسنده، مولف، رونویس کننده ی تورات، دبیر، خط نویس، (قلم ویژه ی علامت گذاری روی چوب یا سنگ یا آجر برای نشان دادن محلی که باید بریده یا حک شود) خط گذار، قلم سوزنی (scriber هم می گویند)، (با این قلم) خط گذاری کردن، نشانه گذاری کردن

معنی : منشی، محرر، کاتب نسخه های خطی، کتابت کردن، حکاکی کردن معانی دیگر : (پیش از اختراع چاپ) کاتب، نویسنده، مولف، رونویس کننده ی تورات، دبیر، خط نویس، (قلم ویژه ی علامت گذاری روی چوب یا سنگ یا آجر برای نشان دادن محلی که باید بریده یا حک شود) خط گذار، قلم سوزنی (scriber هم می گویند)، (با این قلم) خط

scribe

scribe and break

<hr> معنی : کاتب <hr> معانی دیگر : محرر

معنی : کاتب معانی دیگر : محرر

scriber

scribing

scrim backed

scrimp rail

<hr> معنی : نوشته، انبان، توشه دان، گواهی نامه موقت <hr> معانی دیگر : (قدیمی) کیف کوچک، نوشته ی کوتاه (مثلا فهرست یا رسید)، یادداشت، (به ویژه کاغذ) تکه ی کوچک، برگه، گواهی مالکیت، ورقه ی سهم (سهام)، اسکناس موقت

معنی : نوشته، انبان، توشه دان، گواهی نامه موقت معانی دیگر : (قدیمی) کیف کوچک، نوشته ی کوتاه (مثلا فهرست یا رسید)، یادداشت، (به ویژه کاغذ) تکه ی کوچک، برگه، گواهی مالکیت، ورقه ی سهم (سهام)، اسکناس موقت

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی