دیکشنری تخصصی

sediment transport technology

sediment water

sediment yield

<hr> معنی : رسوبی، درده، ته نشسته <hr> معانی دیگر : نهشتی، ته نشستی، پادکانه ای، آب نهشتی، بادنهشتی، ساخته شده یا دارای مواد رسوبی

معنی : رسوبی، درده، ته نشسته معانی دیگر : نهشتی، ته نشستی، پادکانه ای، آب نهشتی، بادنهشتی، ساخته شده یا دارای مواد رسوبی

sedimentary

sedimentary ash

sedimentary basin

sedimentary deposit

sedimentary differentiation

sedimentary environment

sedimentary field

sedimentary groyne

sedimentary overlap

sedimentary reservoir rock

sedimentary rock

sedimentary rocks

sedimentary stone

sedimentary vents

sedimentary volcanism or volcanism or volcanism

sedimentate

<hr> معنی : ته نشینی، لایه گذاری، رسوب سازی، درزگیری، عمل یا فعالیت رسوبی، لای گیری <hr> معانی دیگر : نهشت سازی، ته نهشت سازی

معنی : ته نشینی، لایه گذاری، رسوب سازی، درزگیری، عمل یا فعالیت رسوبی، لای گیری معانی دیگر : نهشت سازی، ته نهشت سازی

sedimentation

sedimentation analysis

sedimentation basin

sedimentation diameter

sedimentation of reservoir

sedimentation pond

sedimentation tank

sedimentation test

sedimentological conditions

sedimentology

sedimentology or sedimentary or sedimentary

sediments or sediment or sediment

<hr> معنی : اشوب، اغتشاش، فتنه، طغیان، شورش <hr> معانی دیگر : فتنه انگیزی، آشوب انگیزی، فاسد، فتنه جویی

معنی : اشوب، اغتشاش، فتنه، طغیان، شورش معانی دیگر : فتنه انگیزی، آشوب انگیزی، فاسد، فتنه جویی

sedition

sedovite

<hr> معنی : مقر یا حوزه اسقفی، مشاهده کردن، دیدن، فهمیدن، ملاقات کردن، نگاه کردن، بنگر <hr> معانی دیگر : به دیدن کسی رفتن، پذیرفتن، پی بردن، درک کردن، متوجه شدن، دریافتن، تصور کردن، (در عالم تصور) قبول کردن، پنداشتن، (معمولا با: that) پاییدن، مراقب بودن، مشایعت کردن، همراهی کردن، معاشرت کردن، (به ویژه زن و مرد) دیدار کردن، مرتب با هم بودن، رابطه داشتن، بینایی داشتن، بینا بودن، بررسی کردن، (امر) ببین !، نظرکن !، ناظر باش !، شاهد بودن، ناظر بودن، به چشم دیدن، (بازی ورق) دست کسی را دیدن، بلوف کسی را پاسخ دادن، مقر اسقف، مطران نشین، مقر پاپ اعظم، مقام پاپ یا مطران، بنگر

معنی : مقر یا حوزه اسقفی، مشاهده کردن، دیدن، فهمیدن، ملاقات کردن، نگاه کردن، بنگر معانی دیگر : به دیدن کسی رفتن، پذیرفتن، پی بردن، درک کردن، متوجه شدن، دریافتن، تصور کردن، (در عالم تصور) قبول کردن، پنداشتن، (معمولا با: that) پاییدن، مراقب بودن، مشایعت کردن، همراهی کردن، معاشرت کردن، (به ویژه زن و مر

see you later or cul8r or cul8r or see you later

see you soon or see you soon or see you soon or sys

seeback effect thermoelectric effect

seebeck effect

<hr> معنی : دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ریختن، کاشتن <hr> معانی دیگر : (به ویژه گیاه) تخم، منج، تخمه، (قدیمی) منی، اعقاب، زاد و رود، (مجازی) سرچشمه، سرآغاز، مرحله ی تخم گذاری یا تخم ریزی، تخم آوری، تخم کاشتن، بذر افشاندن، هسته یا دانه ی چیزی را در آوردن، بی دانه کردن، بذری، (مسابقات به ویژه تنیس) شرکت کنندگان را رتبه بندی کردن (به طوری که در مراحل اول بهترین ها با هم روبرو نشوند)، رتبه، میوه ی کوچک و دانه مانند، (قدیمی) تبار، رجوع شود به: spore، حباب کوچک هوا (مثلا در شیشه)، گندمه، ریزدانه، ذره، ریزبلور (ذرات ریزی که برای بلورین کردن یا ایجاد باران در محلول یا ابر وغیره می پاشند)، ریز بلور افشانی کردن، (ابر را) بارور کردن، باران زا کردن، (برای رشد یا پیشرفت و غیره) انگیزاندن، (گیاه) به تخم نشستن، دارای تخم رسیده شدن، اولاد

معنی : دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ریختن، کاشتن معانی دیگر : (به ویژه گیاه) تخم، منج، تخمه، (قدیمی) منی، اعقاب، زاد و رود، (مجازی) سرچشمه، سرآغاز، مرحله ی تخم گذاری یا تخم ریزی، تخم آوری، تخم کاشتن، بذر افشاندن، هسته یا دانه ی چیزی را در آوردن، بی دانه کردن، بذری، (مس

seed

seed bast fiber

seed cotton

seed crystal

seed fiber

seed fillin stitch

seed voil

<hr> پنبه خام یاپاک نکرده

seed wool

seed yarn

<hr> معنی : بذر افشان، بذرکار، بذرپاش، تخم گیاه فروش <hr> معانی دیگر : بذرکار، بذرافشان، بذرپاش، تخم گیاه فروش

معنی : بذر افشان، بذرکار، بذرپاش، تخم گیاه فروش معانی دیگر : بذرکار، بذرافشان، بذرپاش، تخم گیاه فروش

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی