دیکشنری تخصصی

shot capacity

shot core drilling

<hr> (الکترونیک) صدای مزاحم، پارازیت ضربه، نوسان الکترونی

(الکترونیک) صدای مزاحم، پارازیت ضربه، نوسان الکترونی

shot effect

shot elevation

shot firer

shot gun microphone

shot gun mike

<hr> (سوراخی که مته می کنند و در آن مواد منفجره قرار می دهند) سوراخ انفجار

(سوراخی که مته می کنند و در آن مواد منفجره قرار می دهند) سوراخ انفجار

shot hole

shot hole drilling

shot hole plug

shot list

shot listing

shot noise

shot noise distribution

shot noise process

shot noise schottky noise shot effect

shot number

shot rock

shot scene

shot transition

shot wide

shotbreak

shotcrete

shotcrete or gunite or gunite

shotcrete stress cell or stress cell or stress cell

shotei

shothole bridge or shothole or shothole

shothole drill

shoto

shoto gedan barai

shoto soto uchi

shoto uchi uchi

shoto uke

shotory formation or shotory or shotory or espahk or espahak

shotpoint distance

shots

<hr> معنی : سفت، جناح، شانه، کتف، دوش، هر چیزی شبیه شانه، با شانه زور دادن، هل دادن <hr> معانی دیگر : گوشت شانه (بویژه شانه ی گوسفند و خوک)، حاشیه ی جاده، هر یک از دو کناره ی اسفالت نشده ی جاده، (با شانه) راه باز کردن، بر دوش حمل کردن، قلم دوش کردن، بر شانه کشیدن، به عهده گرفتن، تقبل کردن، متحمل شدن، به گردن گرفتن، پذیرفتن، (جمع) شانه ها، اکتاف، کول، (خیاطی) شانه، سردوشی، اپل، هر چیز به شکل شانه، پیش آمدگی دوش مانند، شانه ی بطری

معنی : سفت، جناح، شانه، کتف، دوش، هر چیزی شبیه شانه، با شانه زور دادن، هل دادن معانی دیگر : گوشت شانه (بویژه شانه ی گوسفند و خوک)، حاشیه ی جاده، هر یک از دو کناره ی اسفالت نشده ی جاده، (با شانه) راه باز کردن، بر دوش حمل کردن، قلم دوش کردن، بر شانه کشیدن، به عهده گرفتن، تقبل کردن، متحمل شدن، به گردن 

shoulder

shoulder bag

shoulder belay

shoulder charge

shoulder of road

shoulder pad

shoulder wool

shousha

<hr> معنی : کج بیل، پارو، بیل، بیلچه، خاک انداز، بیل زدن، انداختن، با بیل کندن <hr> معانی دیگر : با بیل برداشتن، (برف) پارو کردن، روفتن، (با شتاب یا ولع یا بریز و بپاش) خوردن، در دهان چپاندن، (گیلکی) گرباس، رجوع شود به: shovelful، پارو (برای برف روفتن)

معنی : کج بیل، پارو، بیل، بیلچه، خاک انداز، بیل زدن، انداختن، با بیل کندن معانی دیگر : با بیل برداشتن، (برف) پارو کردن، روفتن، (با شتاب یا ولع یا بریز و بپاش) خوردن، در دهان چپاندن، (گیلکی) گرباس، رجوع شود به: shovelful، پارو (برای برف روفتن)

shovel

shovel loader

shoveling

shoving jacks

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی