دیکشنری تخصصی

solid state relay

solid state static alternator

solid state switch

solid state synthesis

solid state television camera

solid state thyratron

solid state tuner

solid stem auger

solid support

solid suspension

solid tantalum capacitor

solid type bucket

solid wall

solid wall pipe

solidary obligation

<hr> معنی : استحکام، استقرار، سفت سازی <hr> معانی دیگر : سفت سازی، استقرار، استحکام

معنی : استحکام، استقرار، سفت سازی معانی دیگر : سفت سازی، استقرار، استحکام

solidification

solidification shrinkage

solidified alcohol

<hr> معنی : محکم کردن، سفت کردن، متبلور کردن، یک پارچه شدن، متبلور شدن، جامد کردن، سفت کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : جامد شدن یا کردن، دج کردن یا شدن، بربست کردن، سخت کردن یا شدن، ماسیدن، بلورین کردن یا شدن، متبلور کردن یا شدن، یکپارچه کردن، محکم کردن یا شدن، استوار کردن یا شدن

معنی : محکم کردن، سفت کردن، متبلور کردن، یک پارچه شدن، متبلور شدن، جامد کردن، سفت کردن یا شدن معانی دیگر : جامد شدن یا کردن، دج کردن یا شدن، بربست کردن، سخت کردن یا شدن، ماسیدن، بلورین کردن یا شدن، متبلور کردن یا شدن، یکپارچه کردن، محکم کردن یا شدن، استوار کردن یا شدن

solidify

solidifying point

<hr> معنی : دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود <hr> معانی دیگر : سفتی، سختی، جمود، استحکام، استواری

معنی : دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود معانی دیگر : سفتی، سختی، جمود، استحکام، استواری

solidity

solidonia

solids

<hr> (روم باستان) سکه ی طلا، (قرون وسطی) واحد پول برابر با دوازده denarii، خط مورب

(روم باستان) سکه ی طلا، (قرون وسطی) واحد پول برابر با دوازده denarii، خط مورب

solidus

solidus curve

<hr> (در یخرودها و غیره) خاک سره

(در یخرودها و غیره) خاک سره

solifluction

solifluction sediment

solifluction sheet

solifluction slope

solifluxion

soliqueous

solist

solitary wave

soliton

solo climbing

soloar cell array

solochrome dye

<hr> خاک شوره زار زمین های بایر

خاک شوره زار زمین های بایر

solon chak

solonetz

solongoite

<hr> معنی : تحول، تحویل، انقلاب، نقطه انقلاب <hr> معانی دیگر : (نجوم)، (جمع) انقلابین، درازگان، رجوع شود به: summer solstice

معنی : تحول، تحویل، انقلاب، نقطه انقلاب معانی دیگر : (نجوم)، (جمع) انقلابین، درازگان، رجوع شود به: summer solstice

solstice

solstices

soltanieh formation or soltanieh or soltanieh

solubilisation

solubilised vat dye

solubiliser

<hr> معنی : قابلیت حل <hr> معانی دیگر : حل پذیری، واگشاپذیری

معنی : قابلیت حل معانی دیگر : حل پذیری، واگشاپذیری

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی