دیکشنری تخصصی

snow cover

snow crystal

snow cup

snow density

snow depth

snow eater

snow effect

snow evaporation

<hr> برف بند، نرده ی برف (برای جلوگیری از بهمن یا برف باد آورد)

برف بند، نرده ی برف (برای جلوگیری از بهمن یا برف باد آورد)

snow fence

snow gage

snow gauge

snow goggles

snow grains

snow hole

snow ice

snow limit

<hr> (در کوه ها - خطی که در بالای آن همیشه برف وجود دارد) برف مرز، خط برف، خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند

(در کوه ها - خطی که در بالای آن همیشه برف وجود دارد) برف مرز، خط برف، خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند

snow line

snow load

snow mantle

snow mashroom

snow melt

snow mushroom

snow patch

snow pellet

snow plod

snow residum

snow sample

snow sampler

snow scale

snow shower

snow sky or snowblink or snowblink

snow stake

snow storage

snow survey

snow tremor

snow water

<hr> معنی : گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن <hr> معانی دیگر : گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنها مانند گلوله ی برف است به ویژه viburnum opulus)، بداغ، گل دنبه، برف پراندن، گلوله ی برف انداختن، گلوله برف، با گلوله برف زدن

معنی : گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن معانی دیگر : گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنه

snowball

snowball sampling

snowbank glacier or nivation glacier or nivation glacier

<hr> (بخش درخشان و زیرین ابر که در اثر انعکاس خورشید از زمین پوشیده از برف ایجاد می شود) برفتاب، انعکاس نور خورشید بر روی برف یا ی

(بخش درخشان و زیرین ابر که در اثر انعکاس خورشید از زمین پوشیده از برف ایجاد می شود) برفتاب، انعکاس نور خورشید بر روی برف یا ی

snowblink

snowboard

snowdireft

<hr> معنی : برف توده، ترهتیزک سنگی، برف باد اورد <hr> معانی دیگر : برف باد آورد، توده برف که بادانراانبار کند، برف انبار

معنی : برف توده، ترهتیزک سنگی، برف باد اورد معانی دیگر : برف باد آورد، توده برف که بادانراانبار کند، برف انبار

snowdrift

snowdrift glacier or drift glacier or drift glacier

<hr> میزان برف در هر ناحیه (در مدت معین)، ریزش برف، بارش برف، بارندگی برف

میزان برف در هر ناحیه (در مدت معین)، ریزش برف، بارش برف، بارندگی برف

snowfall

<hr> (ناحیه ی پوشیده از برف) برفنا، برف پهنه

(ناحیه ی پوشیده از برف) برفنا، برف پهنه

snowfield

<hr> معنی : برف ریزه، برف دانه <hr> معانی دیگر : دانه ی برف، رجوع شود به: snow bunting، دانه برف، برف دانه، برف ریزه، یکجور گل حسرت

معنی : برف ریزه، برف دانه معانی دیگر : دانه ی برف، رجوع شود به: snow bunting، دانه برف، برف دانه، برف ریزه، یکجور گل حسرت

واژه های حرف "s" - دیکشنری تخصصی