دیکشنری تخصصی

unconfirmed l c

unconfirmed letter of credit

<hr> غیر قابل هماهنگ سازی، ناهمجور، ناهمساز، ناسازگار، ناپیوسته

غیر قابل هماهنگ سازی، ناهمجور، ناهمساز، ناسازگار، ناپیوسته

unconformable

unconformable bed

<hr> ناهمجوری، ناهماهنگی، ناهمسازی، ناسازگاری، ناپیوستگی

ناهمجوری، ناهماهنگی، ناهمسازی، ناسازگاری، ناپیوستگی

unconformity

unconformity iceberg

<hr> جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم

جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم

unconnected

<hr> معنی : گزاف، بی وجدان، خلاف وجدان <hr> معانی دیگر : غیر عادلانه، غیرمنصفانه، نامعقول، با بی وجدانی، بی رحمانه، مفرط، شدید، افراط آمیز، غیر معقول

معنی : گزاف، بی وجدان، خلاف وجدان معانی دیگر : غیر عادلانه، غیرمنصفانه، نامعقول، با بی وجدانی، بی رحمانه، مفرط، شدید، افراط آمیز، غیر معقول

unconscionable

unconscionable contract

unconsolidated

unconsolidated formation

unconsolidated investments

unconsolidated material

unconsolidated soil

<hr> معنی : بر خلاف قانون اساسی، برخلاف مشروطیت <hr> معانی دیگر : مخالف (یا مغایر) قانون اساسی، خلاف مشروطیت

معنی : بر خلاف قانون اساسی، برخلاف مشروطیت معانی دیگر : مخالف (یا مغایر) قانون اساسی، خلاف مشروطیت

unconstitutional

unconstrained

unconstrained optimization

uncontaminated zone

<hr> بی چون وچرا، مسلما، بطورغیرقابل بحک

بی چون وچرا، مسلما، بطورغیرقابل بحک

uncontested

uncontested award judgment

uncontradicted

uncontrolled access

uncontrolled intersection

uncontrolled junction

uncontrolled loop

uncontrolled mosaic

uncontrolled storage

uncontroverted

uncorrelated

uncorrelated infinity

uncorrelated random numbers

uncorrelated random variables

uncorrelated samples

uncorrelated variables

uncountability

uncountable

uncountable set

uncoupled

uncoupled equation

uncoupled system

uncoupling

uncracked transformed

unctional statement

<hr> معنی : از انحنا در امدن، مستقیم شدن، بی فر شدن <hr> معانی دیگر : (مو یا هر چیز مجعد را) صاف کردن، بی فر کردن

معنی : از انحنا در امدن، مستقیم شدن، بی فر شدن معانی دیگر : (مو یا هر چیز مجعد را) صاف کردن، بی فر کردن

uncurl

uncurtailed bar

<hr> معنی : بریده نشده، قطع نشده، از هم جدا نشده <hr> معانی دیگر : (به ویژه کتاب) صفحه بری نشده، حاشیه بری نشده، (جواهر) نتراشیده، تراش داده نشده

معنی : بریده نشده، قطع نشده، از هم جدا نشده معانی دیگر : (به ویژه کتاب) صفحه بری نشده، حاشیه بری نشده، (جواهر) نتراشیده، تراش داده نشده

واژه های حرف "u" - دیکشنری تخصصی