دیکشنری تخصصی

viewing laser

viewing lens

viewing machine

viewing screen

viewing theatre

<hr> معنی : نظر، دیدگاه، عقیده، دید، لحاظ، نظریه، نقطه نظر <hr> معانی دیگر : نقطه نظر، دیدگاه، نظر، لحاظ، نظریه، عقیده

معنی : نظر، دیدگاه، عقیده، دید، لحاظ، نظریه، نقطه نظر معانی دیگر : نقطه نظر، دیدگاه، نظر، لحاظ، نظریه، عقیده

viewpoint

viewport

viewshed

viga

vigesimal numeration system

vigezzite

vigidity

vigil basin

<hr> معنی : شکل، تصویر، عکس <hr> معانی دیگر : (در آغاز و پایان کتاب یا فصل های کتاب و غیره) آذین یا طرح گل و بته، تصویر شاخ و برگ، تزیینات حاشیه ی کتاب، تصویر بی حاشیه، اثر ادبی کوتاه، شرح مختصر (ادبی)، کوته نگاشت، (فیلم یا نمایش و غیره) صحنه ی کوتاه و فراموش نشدنی، رویداد چشمگیر، (حاشیه ی کتاب و غیره را) با طرح گل و بته آراستن

معنی : شکل، تصویر، عکس معانی دیگر : (در آغاز و پایان کتاب یا فصل های کتاب و غیره) آذین یا طرح گل و بته، تصویر شاخ و برگ، تزیینات حاشیه ی کتاب، تصویر بی حاشیه، اثر ادبی کوتاه، شرح مختصر (ادبی)، کوته نگاشت، (فیلم یا نمایش و غیره) صحنه ی کوتاه و فراموش نشدنی، رویداد چشمگیر، (حاشیه ی کتاب و غیره را) با 

vignette

vignetting

vigogne yarn

vigoreux printing

<hr> معنی : قوی، شدید، نیرومند، زورمند <hr> معانی دیگر : تهمتن، قلچماق، (گیاه) برومند، سبز و خرم، خوش رشد، ستهم، قاطع، سخت، زورمندانه، قاطعانه، جدی، مجدانه، محکم، سرسخت، سرسختانه، پرتوان، پرنیرو، قدرتمند، توانمند، پرزور

معنی : قوی، شدید، نیرومند، زورمند معانی دیگر : تهمتن، قلچماق، (گیاه) برومند، سبز و خرم، خوش رشد، ستهم، قاطع، سخت، زورمندانه، قاطعانه، جدی، مجدانه، محکم، سرسخت، سرسختانه، پرتوان، پرنیرو، قدرتمند، توانمند، پرزور

vigorous

vigoureaux printing

vigoureux print

vigoureux printing machine

vigreaux cloumn

vigyanamaya kosha

vihorlatite

viitaniemiite

vijnana

vikalpa

vikingite

vilatille memory

<hr> معنی : قصبه، دهکده، ده، روستا، قریه، روستایی <hr> معانی دیگر : دستگرد، دسکره، روستاییان، اهل دهکده، اهالی ده، مردم روستا

معنی : قصبه، دهکده، ده، روستا، قریه، روستایی معانی دیگر : دستگرد، دسکره، روستاییان، اهل دهکده، اهالی ده، مردم روستا

village

village road bridge

villamaninite

villari effect

villi

villiaumite or sodium fluoride or sodium fluoride

<hr> معنی : کرکی، مودار، مخملی <hr> معانی دیگر : پرزدار، کرک دار، پرزی (villose هم می گویند)

معنی : کرکی، مودار، مخملی معانی دیگر : پرزدار، کرک دار، پرزی (villose هم می گویند)

villous

<hr> (کالبدشناسی) پرز، پرز روده، برامدگی مویی، کرک روی میوه یا گل

(کالبدشناسی) پرز، پرز روده، برامدگی مویی، کرک روی میوه یا گل

villus

villyaellenite

vimsite

<hr> معنی : انگوری، قرمز، شرابی، بادهای، شرابی رنگ <hr> معانی دیگر : شراب مانند، می مانند، باده مانند، به رنگ شراب، می فام، سرخ، میگون

معنی : انگوری، قرمز، شرابی، بادهای، شرابی رنگ معانی دیگر : شراب مانند، می مانند، باده مانند، به رنگ شراب، می فام، سرخ، میگون

vinaceous

<hr> معنی : شرابی، بشکل شراب <hr> معانی دیگر : بشکل شراب، شرابی

معنی : شرابی، بشکل شراب معانی دیگر : بشکل شراب، شرابی

واژه های حرف "v" - دیکشنری تخصصی