انگلیسی به فارسی

adagissimo

adagy

adai

adalat

adalid

<hr> معنی : آدم، ادم ابولبشر <hr> معانی دیگر : (منسوب به سبک مبل سازی و معماری برادران انگلیسی آدام در قرن هیجدهم) دارای خطوط و دیواره های مستقیم و مزین به گل و بوته، آدم ابوالبشر، حضرت آدم، اسم خاص مذکر

معنی : آدم، ادم ابولبشر معانی دیگر : (منسوب به سبک مبل سازی و معماری برادران انگلیسی آدام در قرن هیجدهم) دارای خطوط و دیواره های مستقیم و مزین به گل و بوته، آدم ابوالبشر، حضرت آدم، اسم خاص مذکر

adam

adam smith

<hr> معنی : سیب حضرت آدم، خرخره <hr> معانی دیگر : سیب آدم، سیب گلو، (بیشتر در مردان) جلو آمدگی حنجره در جلو گردن

معنی : سیب حضرت آدم، خرخره معانی دیگر : سیب آدم، سیب گلو، (بیشتر در مردان) جلو آمدگی حنجره در جلو گردن

adam's apple

adam-and-eve

adamance

adamancies

adamancy

<hr> معنی : جسم جامد و سخت، تزلزل ناپذیر، یک دنده <hr> معانی دیگر : سمج، پایدار، مقاوم، تسلیم ناپذیر، مصر، (قدیمی) ماده یا سنگ نشکن، سنگ خارا، (شعر قدیم) مستحکم، زوال ناپذیر، ناشکستنی، همیشه استوار، بسیار سخت

معنی : جسم جامد و سخت، تزلزل ناپذیر، یک دنده معانی دیگر : سمج، پایدار، مقاوم، تسلیم ناپذیر، مصر، (قدیمی) ماده یا سنگ نشکن، سنگ خارا، (شعر قدیم) مستحکم، زوال ناپذیر، ناشکستنی، همیشه استوار، بسیار سخت

adamant

adamantean

<hr> معنی : سخت و درخشان، سخت، محکم <hr> معانی دیگر : نشکن، سخت و ناشکستنی، سخت و درخشان مانند الماس

معنی : سخت و درخشان، سخت، محکم معانی دیگر : نشکن، سخت و ناشکستنی، سخت و درخشان مانند الماس

adamantine

adamantly

adamantness

adamantoblast

adamantoblastoma

adamantoid

adamants

adamas

adamastor

adamellite

adamhood

adamic

adamical

adamically

adamine

<hr> انسان، نسل آدم، اولاد آدم، ادم برهنه

انسان، نسل آدم، اولاد آدم، ادم برهنه

adamite

adamitic

adamitism

<hr> جان آدامز (دومین رئیس جمهور امریکا: 1735 - 1836)

جان آدامز (دومین رئیس جمهور امریکا: 1735 - 1836)

adams

adams-needle

adamsia

<hr> آدامزیت (ترکیب زرد و بی بو و بلورین به فرمول c6h4(ascl)(nh)c6h4 که به صورت گاز در سلاح های شیمیایی کاربرد دارد)

آدامزیت (ترکیب زرد و بی بو و بلورین به فرمول c6h4(ascl)(nh)c6h4 که به صورت گاز در سلاح های شیمیایی کاربرد دارد)

adamsite

<hr> شهر آدنا (در جنوب ترکیه)

شهر آدنا (در جنوب ترکیه)

adana

adance

adangle

adansonia

adapa

adapid

adapis

<hr> معنی : وفق دادن، جور کردن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن <hr> معانی دیگر : سازگار کردن یا شدن، سازش دادن، سازش یافتن، عادت دادن، (کارهای هنری) اقتباس کردن، جرح و تعدیل کردن، تنظیم کردن، تغییر دادن، مناسب کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، موافق بودن

معنی : وفق دادن، جور کردن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن معانی دیگر : سازگار کردن یا شدن، سازش دادن، سازش یافتن، عادت دادن، (کارهای هنری) اقتباس کردن، جرح و تعدیل کردن، تنظیم کردن، تغییر دادن، مناسب کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، موافق بودن

adapt

<hr> معنی : سازگاری، وفقپذیری، قابلیت توافق و سازش، سازواری <hr> معانی دیگر : وفق پذیری

معنی : سازگاری، وفقپذیری، قابلیت توافق و سازش، سازواری معانی دیگر : وفق پذیری

adaptability

<hr> معنی : مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار <hr> معانی دیگر : سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر

معنی : مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار معانی دیگر : سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر

adaptable

<hr> قابلیت توافق، قوه سازگاری بامقتضیات، سازش، مناسبت

قابلیت توافق، قوه سازگاری بامقتضیات، سازش، مناسبت

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی