انگلیسی به فارسی

benjamin disraeli

benjamin franklin

benjamin harrison

benjamins

benjamite

benjoin

benjy

benkulen

benn

benne

benne or bene

bennet

bennett

bennettitaceous

bennetts

bennetweed

benni

bennies

bennis

benniseed

<hr> (امریکا - خودمانی) قرص آمفتامین

(امریکا - خودمانی) قرص آمفتامین

benny

beno

benomyl

benomyls

benorth

bens

bensail

bensel

bensell

bensh

benshea

benshee

benshi

bensil

benson

<hr> <b>معنی</b> : میل، خوی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، نشیب، خم شده، خمیده، مایل، خم، منحنی <hr> <b>معانی دیگر</b> : کج، ناصاف، کژ، گنگ، ناراست، کوله، (با on) مصمم، مشتاق، به سوی، در جهت، عازم، (خودمانی) فاسد، رشوه بگیر، عجیب و غریب، غیرعادی، تمایل، گرایش، زمینه، نهاد، زمان گذشته و اسم مفعول: bend، قاب ساختمانی، خرک، پایه، خمش، طاق خمیده، (انگلیس - خودمانی - ناپسند) همجنس باز، (گیاه شناسی) چمن خم (جنس bentgrass) (agrostis هم می گویند)، ساقه ی گل برخی علف ها، سرازیری، سربالایی

معنی : میل، خوی، خم، خمیدگی، علف بوریا، علف نیزار، علف شبیه نی، نشیب، خم شده، خمیده، مایل، خم، منحنی معانی دیگر : کج، ناصاف، کژ، گنگ، ناراست، کوله، (با on) مصمم، مشتاق، به سوی، در جهت، عازم، (خودمانی) فاسد، رشوه بگیر، عجیب و غریب، غیرعادی، تمایل، گرایش، زمینه، نهاد، زمان گذشته و اسم مفعول: bend، قاب

bent

bent grass

bent hang

bent on

bent-grass

bentang

bentgrass

<hr> وابسته به اعماق اقیانوس، دریابن

وابسته به اعماق اقیانوس، دریابن

benthal

<hr> جرمی بنتام (اقتصاد دان و فیلسوف انگلیسی)

جرمی بنتام (اقتصاد دان و فیلسوف انگلیسی)

bentham

benthamic

<hr> فلسفه سودگرایی (هدف فرد و اجتماع باید این باشد: بیشترین خشنودی برای بیشترین تعداد انسان ها) (رجوع شود به: utilitarianism)

فلسفه سودگرایی (هدف فرد و اجتماع باید این باشد: بیشترین خشنودی برای بیشترین تعداد انسان ها) (رجوع شود به: utilitarianism)

benthamism

benthamite

benthic

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی