انگلیسی به فارسی

cameograph

cameography

cameoing

<hr> معنی : دوربین، دوربین یا جعبه عکاسی <hr> معانی دیگر : (در اصل) اتاق، اتاق کار (به ویژه اتاق کار ویژه ی قاضی)، دیوان، دوربین عکاسی، دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون و ویدیو)، رجوع شود به: camera obscura، (تلویزیون) بخشی از دستگاه فرستنده که مشتمل است بر یک عدسی و یک لامپ اشعه ی کاتودیک که دارای صفحه ای می باشد (و تصویر بر آن افکنده می شود تا به امواج الکتریکی تبدیل گردد)

معنی : دوربین، دوربین یا جعبه عکاسی معانی دیگر : (در اصل) اتاق، اتاق کار (به ویژه اتاق کار ویژه ی قاضی)، دیوان، دوربین عکاسی، دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون و ویدیو)، رجوع شود به: camera obscura، (تلویزیون) بخشی از دستگاه فرستنده که مشتمل است بر یک عدسی و یک لامپ اشعه ی کاتودیک که دارای صفحه ای می با

camera

camera lens

<hr> (دستگاهی مرکب از یک منشور با چند آینه که برای نمایان کردن شکل اشیا بر پرده یا سطح معینی به کار می رود) دوربین لوسید، دستگاهی که تصویری را بزرگ کرده و منعکس می سازد

(دستگاهی مرکب از یک منشور با چند آینه که برای نمایان کردن شکل اشیا بر پرده یا سطح معینی به کار می رود) دوربین لوسید، دستگاهی که تصویری را بزرگ کرده و منعکس می سازد

camera lucida

<hr> معنی : تاریک خانه، اطاقک تاریک جعبه عکاسی <hr> معانی دیگر : دستگاه قدیمی عکاسی مشتمل بر اتاقک تاریکی که دارای عدسی یا سوراخی بود و از آن تصویر رنگی بر دیوار مقابل افکنده می شد

معنی : تاریک خانه، اطاقک تاریک جعبه عکاسی معانی دیگر : دستگاه قدیمی عکاسی مشتمل بر اتاقک تاریکی که دارای عدسی یا سوراخی بود و از آن تصویر رنگی بر دیوار مقابل افکنده می شد

camera obscura

camera operator

camera tripod

camera-ready

camera-shy

camerae

<hr> وابسته به اتاق کار قاضی، وابسته به تالار مجلس یا هیئت مقننه، دیوانی

وابسته به اتاق کار قاضی، وابسته به تالار مجلس یا هیئت مقننه، دیوانی

cameral

cameralism

cameralist

cameralistic

cameralistics

<hr> معنی : عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکند <hr> معانی دیگر : آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند)

معنی : عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکند معانی دیگر : آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند)

cameraman

cameras

camerated

cameration

<hr> معنی : فیلم برداری

camerawork

cameriera

camerieri

camerina

camerine

camerinidae

camerist

camerlengo

camerlengos

camerlingos

cameronian

cameronians

<hr> کشور کامرون (در افریقا ـ پایتخت یائونده)

کشور کامرون (در افریقا ـ پایتخت یائونده)

cameroon

cameroonian

cameroonians

cameroun

cames

camestres

camial

camias

camiknickers

<hr> اسم خاص مونث (camilla هم می نویسند)

اسم خاص مونث (camilla هم می نویسند)

camille

camino

<hr> معنی : کامیون، گاری کوتاه بی لبه، واگن روباز <hr> معانی دیگر : ماشین باری، واگن باری

معنی : کامیون، گاری کوتاه بی لبه، واگن روباز معانی دیگر : ماشین باری، واگن باری

واژه های حرف "c" - انگلیسی به فارسی