انگلیسی به فارسی

destroyers

destroying

destroying angel

<hr> معنی : ویرانی <hr> معانی دیگر : عمدا منهدم کردن یا شدن، (منهدم کردن عمدی موشک و غیره به خاطر انصراف از حمله یا عیب فنی آن) انهدام عمدی، خواست ویرانی، خرابی عمدی موشک قبل از پرتاب ان برای ازمایش

معنی : ویرانی معانی دیگر : عمدا منهدم کردن یا شدن، (منهدم کردن عمدی موشک و غیره به خاطر انصراف از حمله یا عیب فنی آن) انهدام عمدی، خواست ویرانی، خرابی عمدی موشک قبل از پرتاب ان برای ازمایش

destruct

destructed

<hr> فناپذیری، امادگی برای خراب شدن یاازمیان رفتن

فناپذیری، امادگی برای خراب شدن یاازمیان رفتن

destructibility

<hr> معنی : انهدام پذیر <hr> معانی دیگر : خراب شدنی، ویرانی پذیر، تباه پذیر، معدوم شدنی

معنی : انهدام پذیر معانی دیگر : خراب شدنی، ویرانی پذیر، تباه پذیر، معدوم شدنی

destructible

destructibleness

<hr> معنی : خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف <hr> معانی دیگر : نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی

معنی : خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف معانی دیگر : نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی

destruction

destruction fire

destructional

destructionist

<hr> معنی : ویرانگر، مخرب، خانمان برانداز <hr> معانی دیگر : بر باد دهنده، نابود کننده، برانداز، منفی، کاهنده، غیرسازنده

معنی : ویرانگر، مخرب، خانمان برانداز معانی دیگر : بر باد دهنده، نابود کننده، برانداز، منفی، کاهنده، غیرسازنده

destructive

<hr> تقطیر مخرب، چکانش ویرانگر (نوعی تکلیس)

تقطیر مخرب، چکانش ویرانگر (نوعی تکلیس)

destructive distillation

destructive read

destructive read out

destructive-metabolic

<hr> چنانکه ویران سازد یابرهم زندیازیان رساند

چنانکه ویران سازد یابرهم زندیازیان رساند

destructively

destructivism

destructivity

<hr> (انگلیس) دستگاه زباله سوز

(انگلیس) دستگاه زباله سوز

destructor

destructors

destructory

destructuralize

destrudo

destry

destuffing

desubstantialize

desucration

desudation

desuete

<hr> معنی : ترک، وقفه، عدم استعمال، موقوف شدگی <hr> معانی دیگر : نسخ، برافتادگی، ناکاربری، متارکه

معنی : ترک، وقفه، عدم استعمال، موقوف شدگی معانی دیگر : نسخ، برافتادگی، ناکاربری، متارکه

desuetude

desuetudes

desugar

desugared

desugaring

desugarize

desugars

desulfur

desulfurated

desulfurating

desulfured

desulfuring

desulfurised

desulfuriser

desulfurising

desulfurization

<hr> (شیمی) سولفور زدایی کردن،گوگرد زدایی کردن (desulfur هم می گویند)

(شیمی) سولفور زدایی کردن،گوگرد زدایی کردن (desulfur هم می گویند)

واژه های حرف "d" - انگلیسی به فارسی