انگلیسی به فارسی

eclosion

ecmnesia

<hr> پیشوند: محیط،پرگیر،بوم،زیست بوم [ecotype]

پیشوند: محیط،پرگیر،بوم،زیست بوم [ecotype]

eco-

eco-warfare

ecobabble

<hr> (تباه سازی محیط زیست مثلا با آلوده سازی) زیست بوم کشی

(تباه سازی محیط زیست مثلا با آلوده سازی) زیست بوم کشی

ecocide

ecoclimate

ecod

ecodeme

ecoid

<hr> مخفف:، وابسته به (زیست) بوم شناسی

مخفف:، وابسته به (زیست) بوم شناسی

ecol

ecole

ecoles

ecoli

ecologic

<hr> روانشناسى : بوم شناختى

ecological

ecological niche

ecological succession

ecological terrorism

ecologically

ecologies

<hr> معنی : بوم شناس <hr> معانی دیگر : بوم شناس

معنی : بوم شناس معانی دیگر : بوم شناس

ecologist

<hr> معنی : زیوه شناسی، بوم شناسی <hr> معانی دیگر : (شاخه ای از زیست شناسی که با روابط موجودات با محیط سروکار دارد - شاخه ای از جامعه شناسی که با روابط انسان با محیط اجتماعی و طبیعی خود سروکار دارد) زیست بوم شناسی، شناخت محیط زیست، oecology : علم عادت وطرز زندگی موجودات و نسبت انها با محیط

معنی : زیوه شناسی، بوم شناسی معانی دیگر : (شاخه ای از زیست شناسی که با روابط موجودات با محیط سروکار دارد - شاخه ای از جامعه شناسی که با روابط انسان با محیط اجتماعی و طبیعی خود سروکار دارد) زیست بوم شناسی، شناخت محیط زیست، oecology : علم عادت وطرز زندگی موجودات و نسبت انها با محیط

ecology

<hr> مخفف:، اقتصادی، علم اقتصاد، مخفف: اقتصادی مخفف: علم اقتصاد مخفف: اقتصاد

مخفف:، اقتصادی، علم اقتصاد، مخفف: اقتصادی مخفف: علم اقتصاد مخفف: اقتصاد

econ

econometrical

econometrically

econometrician

<hr> معنی : اقتصاد سنجی <hr> معانی دیگر : سنجش پدیده های اقتصادی، استفاده از روش های اماری در بررسی مسائل اقتصادی

معنی : اقتصاد سنجی معانی دیگر : سنجش پدیده های اقتصادی، استفاده از روش های اماری در بررسی مسائل اقتصادی

econometrics

econometrist

<hr> معنی : اقتصادی <hr> معانی دیگر : مانبدی، وابسته به علم اقتصاد، مانبد شناسانه، میانکارانه، (قدیمی) مقرون به صرفه، باصرفه

معنی : اقتصادی معانی دیگر : مانبدی، وابسته به علم اقتصاد، مانبد شناسانه، میانکارانه، (قدیمی) مقرون به صرفه، باصرفه

economic

economic aid

economic condition

economic crisis

economic geography

economic geology

economic growth

economic libertarian

economic mobilisation

economic process

economic rent

economic science

economic strangulation

economic system

economic value

<hr> معنی : مقرون بصرفه <hr> معانی دیگر : مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم مصرف، کم گسار، مقتصد، (سبک نگارش) موجز، کوته وار، فشرده گوی، (وابسته به بازرگانی) اقتصادی، مانبدی، تجارتی، وابسته به علم اقتصاد، خانه دار، باصرفه، اقتصادی، خانگی

معنی : مقرون بصرفه معانی دیگر : مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم مصرف، کم گسار، مقتصد، (سبک نگارش) موجز، کوته وار، فشرده گوی، (وابسته به بازرگانی) اقتصادی، مانبدی، تجارتی، وابسته به علم اقتصاد، خانه دار، باصرفه، اقتصادی، خانگی

economical

<hr> باصرفه جویی، ازراه اقتصاد، ازلحاظ اقتصاد یاصرفه جویی

باصرفه جویی، ازراه اقتصاد، ازلحاظ اقتصاد یاصرفه جویی

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی