انگلیسی به فارسی

elasticin

elasticised

elasticities

<hr> معنی : قابلیت ارتجاعی <hr> معانی دیگر : کشداری، کشسانی، کشایندی، جهمندی، کشمندی، (اقتصاد - میزان نوسان عرضه و تقاضای یک کالا یا خدمت در برابر تغییر قیمت) کشش، حساسیت در برابر تغییر قیمت، سبکروحی، انعطاف پذیری، نشاط و حرارت، خم پذیری، نرمش

معنی : قابلیت ارتجاعی معانی دیگر : کشداری، کشسانی، کشایندی، جهمندی، کشمندی، (اقتصاد - میزان نوسان عرضه و تقاضای یک کالا یا خدمت در برابر تغییر قیمت) کشش، حساسیت در برابر تغییر قیمت، سبکروحی، انعطاف پذیری، نشاط و حرارت، خم پذیری، نرمش

elasticity

<hr> (پارچه و غیره را) کشدار کردن، به کش مجهز کردن، کشسان کردن، کشایند کردن

(پارچه و غیره را) کشدار کردن، به کش مجهز کردن، کشسان کردن، کشایند کردن

elasticize

elasticized

elasticizer

elasticizes

elasticizing

elasticness

elastics

elasticum

<hr> (کالبد شناسی - ماده ی اصلی بافت کشسان) کشسانه، الاستین

(کالبد شناسی - ماده ی اصلی بافت کشسان) کشسانه، الاستین

elastin

elastins

<hr> (شیمی - پلیمر لاستیک مانند) الاستومر

(شیمی - پلیمر لاستیک مانند) الاستومر

elastomer

elastomeric

elastometer

elastometry

elastoplast

elastose

elatcha

<hr> معنی : برافراشته، بالا بردن <hr> معانی دیگر : (بسیار شاد یا سربلند کردن) به وجد آوردن، مشعوف کردن، سرفراز کردن، سربلند، محفوظ کردن

معنی : برافراشته، بالا بردن معانی دیگر : (بسیار شاد یا سربلند کردن) به وجد آوردن، مشعوف کردن، سرفراز کردن، سربلند، محفوظ کردن

elate

<hr> (گیاه شناسی - لایه ی کشسان در تخمدان برخی گیاهان که موجب جهش و پراکنده شدن تخم ها می شود) ور جک، جهانگر، خاصیت انبساط و گسترش گازها و هوا، فنر

(گیاه شناسی - لایه ی کشسان در تخمدان برخی گیاهان که موجب جهش و پراکنده شدن تخم ها می شود) ور جک، جهانگر، خاصیت انبساط و گسترش گازها و هوا، فنر

elater

elaterid

elaterid beetle

elaterids

elaterite

elaterium

elateroid

elaterometer

elaters

elatery

elatha

elatinaceae

elating

<hr> معنی : ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی <hr> معانی دیگر : وجد، شعف، سرفرازی

معنی : ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی معانی دیگر : وجد، شعف، سرفرازی

elation

elations

elative

elatives

elator

elatrometer

elayl

<hr> البا (جزیره ای در نزدیکی ساحل ایتالیا که ناپلئون در آن سه سال تبعید بود)

البا (جزیره ای در نزدیکی ساحل ایتالیا که ناپلئون در آن سه سال تبعید بود)

elba

<hr> رود الب (که از شمال غرب جمهوری چک سرچشمه می گیرد و در نزدیکی هامبورگ در آلمان به دریای شمال می ریزد)

رود الب (که از شمال غرب جمهوری چک سرچشمه می گیرد و در نزدیکی هامبورگ در آلمان به دریای شمال می ریزد)

elbe

elbert

<hr> معنی : زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) آرنج، مرفق، بخشی از آستین که آرنج را می پوشاند، (با آرنج ها) کنار زدن، پس زدن، آرنج فرو کردن به، گوشه دار شدن، (لوله کشی و لوله ی بخاری و غیره) زانویی، زانوچه

معنی : زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن معانی دیگر : (کالبدشناسی) آرنج، مرفق، بخشی از آستین که آرنج را می پوشاند، (با آرنج ها) کنار زدن، پس زدن، آرنج فرو کردن به، گوشه دار شدن، (لوله کشی و لوله ی بخاری و غیره) زانویی، زانوچه

elbow

elbow bone

<hr> معنی : خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین <hr> معانی دیگر : (عامیانه) کار سخت بدنی، کد یمین کارپرزحمت، کارسخت

معنی : خرحمالی، نیروی حاصله از کاردستی، کد یمین معانی دیگر : (عامیانه) کار سخت بدنی، کد یمین کارپرزحمت، کارسخت

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی