انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : نام نویسی، سرباز گیری <hr> معانی دیگر : درآمدن به خدمت سربازی، سربازی، دوران خدمت سربازی، طول خدمت

معنی : نام نویسی، سرباز گیری معانی دیگر : درآمدن به خدمت سربازی، سربازی، دوران خدمت سربازی، طول خدمت

enlistment

enlistments

enlists

enlive

<hr> معنی : جان دادن، روح دادن، زندگی بخشیدن، نیرو دادن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن <hr> معانی دیگر : روح تازه دمیدن در، شاد و گرم کردن، سرزنده کردن، شاداب کردن، خوش روحیه کردن

معنی : جان دادن، روح دادن، زندگی بخشیدن، نیرو دادن، روح بخشیدن، حیات بخشیدن معانی دیگر : روح تازه دمیدن در، شاد و گرم کردن، سرزنده کردن، شاداب کردن، خوش روحیه کردن

enliven

enlivened

enlivener

enlivening

enliveningly

enlivenment

enlivens

enlock

enlodge

enlodgement

enlumine

enlure

enmagazine

enmanche

enmarbled

enmarbling

enmasse

<hr> معنی : گیر انداختن، گرفتار کردن، بدام انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار مخمصه کردن <hr> معانی دیگر : (در تور و غیره) گرفتار کردن، (مجازی) درگیر کردن یا بودن، مثل توروپارچه پشته بندی سورا&nbsp; دارکردن

معنی : گیر انداختن، گرفتار کردن، بدام انداختن، در شبکه نهادن، در دام نهادن، گرفتار مخمصه کردن معانی دیگر : (در تور و غیره) گرفتار کردن، (مجازی) درگیر کردن یا بودن، مثل توروپارچه پشته بندی سورا دارکردن

enmesh

enmeshed

enmeshes

enmeshing

enmeshment

enmist

<hr> معنی : نفرت، دشمنی، خصومت، عداوت، کینه، ستیزگی، ضدیت، دوءیت <hr> معانی دیگر : کین، استیزه

معنی : نفرت، دشمنی، خصومت، عداوت، کینه، ستیزگی، ضدیت، دوءیت معانی دیگر : کین، استیزه

enmity

enmove

ennage

enneacontahedral

enneacontahedron

<hr> گروه نه نفری، نه تایی، نه گانه، دسته نه تایی

واژه های حرف "e" - انگلیسی به فارسی