انگلیسی به فارسی

<hr> (حشره شناسی) مگس گوشتخوار (تیره ی sarcophagidae)، مگس گوشت

(حشره شناسی) مگس گوشتخوار (تیره ی sarcophagidae)، مگس گوشت

flesh fly

flesh meat

flesh out

<hr> زخم سطحی، زخم گوشتی، زخم جزئی

زخم سطحی، زخم گوشتی، زخم جزئی

flesh wound

flesh-colored

flesh-coloured

flesh-eating

fleshed out

fleshen

flesher

fleshes

fleshhood

fleshier

fleshiest

<hr> فربهی، چاقی، گوشتالویی، مغزداری

فربهی، چاقی، گوشتالویی، مغزداری

fleshiness

<hr> معنی : اشغال گوسفند در موقع پوست کنی، تنگ، کیپ و چسبنده <hr> معانی دیگر : درجمع کیپ وچسبنده

معنی : اشغال گوسفند در موقع پوست کنی، تنگ، کیپ و چسبنده معانی دیگر : درجمع کیپ وچسبنده

fleshing

<hr> شلوار تنگ و همرنگ پوست بدن پوشنده (برای ورزش)، جامه نازک تن نما

شلوار تنگ و همرنگ پوست بدن پوشنده (برای ورزش)، جامه نازک تن نما

fleshings

fleshless

fleshlessness

fleshlier

fleshlike

fleshliness

fleshling

<hr> جسمی، بدنی، جسمانی، شهوانی، آژویی، جهانی، دنیوی، مادی

جسمی، بدنی، جسمانی، شهوانی، آژویی، جهانی، دنیوی، مادی

fleshly

fleshment

fleshmonger

<hr> (معمولا جمع) فاحشه خانه، محل عیش و عشرت، (جمع) لذایذ جسمانی، شهوات، محل عیش و عشرت the fleshpots of bangkok عشرتکدههای بانکوک

(معمولا جمع) فاحشه خانه، محل عیش و عشرت، (جمع) لذایذ جسمانی، شهوات، محل عیش و عشرت the fleshpots of bangkok عشرتکدههای بانکوک

fleshpot

<hr> راحتی جسمانی، محل عیش وخوشگذرانی، زندگی خوب یاعالی

راحتی جسمانی، محل عیش وخوشگذرانی، زندگی خوب یاعالی

fleshpots

fleshquake

<hr> معنی : فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان <hr> معانی دیگر : چاق، گوشتالو، گوشت مانند، گوشتین، لحمی

معنی : فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان معانی دیگر : چاق، گوشتالو، گوشت مانند، گوشتین، لحمی

fleshy

flet

fleta

<hr> (به ته پیکان و غیره پر چسباندن) پردار کردن، feather : پرگذاردن به <hr> fletch(ing) ورزش : پرهاى تیر

(به ته پیکان و غیره پر چسباندن) پردار کردن، feather : پرگذاردن به fletch(ing) ورزش : پرهاى تیر

fletch

fletched

<hr> معنی : پیکان ساز، تیرساز <hr> معانی دیگر : (قدیمی - کسی که تیر و کمان و پیکان می ساخت) پیکان ساز، جان فلچر (نمایشنامه نویس انگلیسی)، فلش

معنی : پیکان ساز، تیرساز معانی دیگر : (قدیمی - کسی که تیر و کمان و پیکان می ساخت) پیکان ساز، جان فلچر (نمایشنامه نویس انگلیسی)، فلش

fletcher

<hr> عادت بخوردن مختصری غذا فقط بهنگام گرسنگی وجویدن کامل ان، نشخوار

عادت بخوردن مختصری غذا فقط بهنگام گرسنگی وجویدن کامل ان، نشخوار

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی