انگلیسی به فارسی

geests

geez

<hr> معنی : شخص، ادم عجیب و منزوی <hr> معانی دیگر : (خودمانی) آدم کم معاشرت و عجیب و غریب، آدم بدقلق (بیشتر به مردها اطلاق می شود)

معنی : شخص، ادم عجیب و منزوی معانی دیگر : (خودمانی) آدم کم معاشرت و عجیب و غریب، آدم بدقلق (بیشتر به مردها اطلاق می شود)

geezer

geezerhood

geezers

gefilte

<hr> (خوراک پزی) کوفته ی ماهی (که از چند نوع ماهی خرد کرده و سبزیجات و پیاز و روغن درست می شود)

(خوراک پزی) کوفته ی ماهی (که از چند نوع ماهی خرد کرده و سبزیجات و پیاز و روغن درست می شود)

gefilte fish

gegenion

<hr> (ستاره شناسی) نور ثانوی خورشید (که گاهی شب هنگام در جهت مخالف خورشید در آسمان دیده می شود و علت آن برخورد نور خورشید با گردوغبار جوی است)

(ستاره شناسی) نور ثانوی خورشید (که گاهی شب هنگام در جهت مخالف خورشید در آسمان دیده می شود و علت آن برخورد نور خورشید با گردوغبار جوی است)

gegenschein

geggee

gegger

geheimrat

<hr> معنی : دوزخ، جهنم، محبس <hr> معانی دیگر : جهنم، دوزخ، محبس

معنی : دوزخ، جهنم، محبس معانی دیگر : جهنم، دوزخ، محبس

gehenna

gehey

gehlenite

geic

geiger

<hr> (فیزیک) تابش سنج گایگر، شمارگر گایگر، شمارگر گایگر geiger müller counter دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر مولر

(فیزیک) تابش سنج گایگر، شمارگر گایگر، شمارگر گایگر geiger müller counter دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی، شمارگر گایگر مولر

geiger counter

geikia

geikielite

gein

geir

geira

geisa

<hr> معنی : فاحشه، گیشا، رقاصه ژاپونی <hr> معانی دیگر : (ژاپنی) گیشا (دختری که هنر رقص و آواز و مکالمه ی خوشایند را آموخته و در مقابل پول با مردها مصاحبت می کند)

معنی : فاحشه، گیشا، رقاصه ژاپونی معانی دیگر : (ژاپنی) گیشا (دختری که هنر رقص و آواز و مکالمه ی خوشایند را آموخته و در مقابل پول با مردها مصاحبت می کند)

geisha

geisha girl

geisotherm

geissler tube

geissoloma

geissolomataceae

geissolomataceous

geissorhiza

geissospermin

geissospermine

geist

geistlich

geitonogamous

geitonogamy

gekko

gekkonid

gekkonidae

gekkonoid

gekkota

<hr> معنی : دلمه <hr> معانی دیگر : تبدیل به ژلاتین شدن، ژله شدن (jellify هم می گویند)، ژلاتین (ماده ژلاتینی که در اثر سرد شدن و سفت شدن محلول لزج و ژلاتین دار حاصل می شود)، ژال، ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن مواد چسبنده بوجود میاید، دلمه شدن

معنی : دلمه معانی دیگر : تبدیل به ژلاتین شدن، ژله شدن (jellify هم می گویند)، ژلاتین (ماده ژلاتینی که در اثر سرد شدن و سفت شدن محلول لزج و ژلاتین دار حاصل می شود)، ژال، ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن مواد چسبنده بوجود میاید، دلمه شدن

واژه های حرف "g" - انگلیسی به فارسی