انگلیسی به فارسی

gelandelaufer

gelandesprung

gelant

gelasian

gelasimus

gelastic

gelate

gelates

<hr> بستنی ایتالیایی (عصاره ی میوه و ژله و شکر) (gelato هم می گویند)

بستنی ایتالیایی (عصاره ی میوه و ژله و شکر) (gelato هم می گویند)

gelati

gelatia

gelatification

<hr> معنی : دلمه، ژلاتین، سریشم <hr> معانی دیگر : ژلاتین (که از جوشاندن کله پاچه و یا شاخ و استخوان حاصل می شود)، ژله، لرزانک، صفحه ی کاغذ یا پارچه ی فرانما به رنگ های مختلف که برای ایجاد نورهای رنگارنگ روی چراغ های صحنه ی تئاتر و غیره قرار می دهند، gelatine دلمه، ژلاتینی

معنی : دلمه، ژلاتین، سریشم معانی دیگر : ژلاتین (که از جوشاندن کله پاچه و یا شاخ و استخوان حاصل می شود)، ژله، لرزانک، صفحه ی کاغذ یا پارچه ی فرانما به رنگ های مختلف که برای ایجاد نورهای رنگارنگ روی چراغ های صحنه ی تئاتر و غیره قرار می دهند، gelatine دلمه، ژلاتینی

gelatin

gelatin dessert

gelatinate

gelatinating

<hr> معنی : دلمه <hr> معانی دیگر : gelatin دلمه، ژلاتینی، سریشم

معنی : دلمه معانی دیگر : gelatin دلمه، ژلاتینی، سریشم

gelatine

gelatined

gelatines

gelating

<hr> معنی : ژلاتینی <hr> معانی دیگر : دلمه مانند، بشکل ژلاتین، سریشمی

معنی : ژلاتینی معانی دیگر : دلمه مانند، بشکل ژلاتین، سریشمی

gelatiniform

gelatinify

gelatinigerous

gelatinisation

gelatinise

gelatinised

gelatiniser

gelatinising

gelatinity

gelatinizability

gelatinizable

gelatinization

<hr> به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن

به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن

gelatinize

gelatinized

gelatinizer

gelatinizing

gelatinlike

gelatinobromide

gelatinochloride

gelatinoid

gelatinotype

<hr> معنی : ژلاتینی <hr> معانی دیگر : ژلاتین دار، دلمه مانند

معنی : ژلاتینی معانی دیگر : ژلاتین دار، دلمه مانند

gelatinous

gelatinousness

gelatins

<hr> معنی : بستگی، انعقاد، سفت شدگی، بسته شدگی <hr> معانی دیگر : عمل یخ بستن، منجمد شدن، سفتی، (مثل ژلاتین در اثر سرما) بستن، عمل سفت شدن، انعقاد مایع ژلاتین (در اثر سرد شدن)

معنی : بستگی، انعقاد، سفت شدگی، بسته شدگی معانی دیگر : عمل یخ بستن، منجمد شدن، سفتی، (مثل ژلاتین در اثر سرما) بستن، عمل سفت شدن، انعقاد مایع ژلاتین (در اثر سرد شدن)

gelation

gelations

gelatose

<hr> معنی : محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در مورد اسب) اخته کردن، (انگلیس - زمان انگلوساکسون ها و نرمان ها) خراج سلطنتی، مالیاتی که زمین داران به پادشاه می دادند

معنی : محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن معانی دیگر : (به ویژه در مورد اسب) اخته کردن، (انگلیس - زمان انگلوساکسون ها و نرمان ها) خراج سلطنتی، مالیاتی که زمین داران به پادشاه می دادند

واژه های حرف "g" - انگلیسی به فارسی