انگلیسی به فارسی

heptastyle

heptastylos

heptasulphide

heptasyllabic

heptasyllable

<hr> (انجیل) اسفار هفتگانه، هفت کتاب اول انجیل عهد عتیق، هفت کتاب نخستین توریه

(انجیل) اسفار هفتگانه، هفت کتاب اول انجیل عهد عتیق، هفت کتاب نخستین توریه

heptateuch

heptateueh

heptatomic

heptatonic

heptatrema

heptavalent

hepteris

heptine

heptite

heptitol

<hr> الکترونیک : لامپ هفت قطبى

الکترونیک : لامپ هفت قطبى

heptode

heptorite

<hr> (شیمی) هپتوز (هر یک از چند مونوساکارید به فرمول c7h14o7)، انواع قندهای ایزومریک بفرمول c7h14o7

(شیمی) هپتوز (هر یک از چند مونوساکارید به فرمول c7h14o7)، انواع قندهای ایزومریک بفرمول c7h14o7

heptose

heptoses

heptoxide

heptranchias

heptyne

<hr> معنی : خودمانی، اورا، مال او، باو، ان زن را، ... او <hr> معانی دیگر : (حالت مفعولی: she) به او (مونث)، (مونث) مال او، از آن او، مخفف: نشان های خانوادگی (یا اشرافی)، اورا مونک

معنی : خودمانی، اورا، مال او، باو، ان زن را، ... او معانی دیگر : (حالت مفعولی: she) به او (مونث)، (مونث) مال او، از آن او، مخفف: نشان های خانوادگی (یا اشرافی)، اورا مونک

<hr> (اسطوره ی یونان) هرا (خواهر و همسر زئوس) (رومی ها به او ژونو juno می گفتند)

(اسطوره ی یونان) هرا (خواهر و همسر زئوس) (رومی ها به او ژونو juno می گفتند)

hera

heraclean

heracleid

heracleidan

heracleonite

heracleopolite

heracles

heracleum

heraclid

heraclidae

heraclidan

heraclitean

heracliteanism

heraclitic

heraclitical

heraclitism

<hr> هراکلیت (فیلسوف یونانی)

هراکلیت (فیلسوف یونانی)

heraclitus

heraclius

herakles or heracles

<hr> معنی : پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن <hr> معانی دیگر : پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی) پیش قراول، پیشتاز، آگاهی دادن، خبر دادن از، پیک بودن، (در اصل) افسر مامور رساندن پیام های رسمی و اعلامیه ها و سرپرستی مسابقات رزمی سوارکاران و ترتیب دادن ضیافت ها و غیره، (انگلیس) متصدی شجره نامه ها و نشانهای اشرافی، تبارنامه دار

معنی : پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن معانی دیگر : پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی) پیش قراول، پیشتاز، آگاهی دادن، خبر دادن از، پیک بودن، (در اصل) افسر مامور رساندن پیام های رسمی و اعل

herald

heraldess

<hr> وابسته به نشانهای اشرافی و تبارنامه ها، وابسته به پیک ها و چاوش ها، وابسته به علم نشانهای نجابت خانوادگی

وابسته به نشانهای اشرافی و تبارنامه ها، وابسته به پیک ها و چاوش ها، وابسته به علم نشانهای نجابت خانوادگی

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی