انگلیسی به فارسی

herpetotomy

herquein

<hr> (آلمانی) آقا، اقا لقبی که پیش ازنام مردان المان ی بکارمیرودوبرابربااست

(آلمانی) آقا، اقا لقبی که پیش ازنام مردان المان ی بکارمیرودوبرابربااست

herr

herrengrundite

herrera

herrerasaurus

herrgrdsost

herried

herries

<hr> معنی : شاه ماهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) شاه ماهی، هرینگ (تیره ی clypeidae از راسته ی clupeiformes - بومی آبهای شمالی - به ویژه ماهی ساردین clupea harengus)، شاه ماهی hearengus clupea

معنی : شاه ماهی معانی دیگر : (جانور شناسی) شاه ماهی، هرینگ (تیره ی clypeidae از راسته ی clupeiformes - بومی آبهای شمالی - به ویژه ماهی ساردین clupea harengus)، شاه ماهی hearengus clupea

herring

herring bone

<hr> (جانور شناسی) گاکی شمالی larus argentatus - بومی آبهای شمالی)

(جانور شناسی) گاکی شمالی larus argentatus - بومی آبهای شمالی)

herring gull

herring hog

<hr> معنی : استخوان شاه ماهی، معماری یا طرح چپ و راست <hr> معانی دیگر : تیره ی پشت و دنده های شاه ماهی (که طرحی مشابه طرح پر مرغ دارد)، (مجازی - طرح) جناغی، دنده ای، (نقش و بافت پارچه ی پشمی) جناغی، دنده سان، (سوزن دوزی و آجرچینی) چپ راست، جناغی، هفت هشتی، دنده ماهی، (اسکی) حرکت جناغی (به سوی بالا)، حرکت جناغی کردن، استخوان شاه ماهی، معماری یا طرح چپ و راست

معنی : استخوان شاه ماهی، معماری یا طرح چپ و راست معانی دیگر : تیره ی پشت و دنده های شاه ماهی (که طرحی مشابه طرح پر مرغ دارد)، (مجازی - طرح) جناغی، دنده ای، (نقش و بافت پارچه ی پشمی) جناغی، دنده سان، (سوزن دوزی و آجرچینی) چپ راست، جناغی، هفت هشتی، دنده ماهی، (اسکی) حرکت جناغی (به سوی بالا)، حرکت جناغ

herringbone

herringbones

herringer

herrings

herrnhuter

herrying

herryment

<hr> معنی : ... او، مال انزن <hr> معانی دیگر : (مونث) مال او (اغلب پس از of می آید)، مال انزن فرق میان her وhers اینست که her همیشه با موصوف گفته میشود ولی hersتنها وبطور مطلق بکارمیرود

معنی : ... او، مال انزن معانی دیگر : (مونث) مال او (اغلب پس از of می آید)، مال انزن فرق میان her وhers اینست که her همیشه با موصوف گفته میشود ولی hersتنها وبطور مطلق بکارمیرود

hers

hersall

<hr> سرجان هرشل (ستاره شناس انگلیسی)

سرجان هرشل (ستاره شناس انگلیسی)

herschel

herschelian

herschelite

hersed

<hr> معنی : خودش، خودش را، خود ان زن <hr> معانی دیگر : برای تاکید و تشدید، به عنوان ضمیر بازتابی، (ایرلند) او، شخص خودش، حال معمولی خودش، (مونث - ضمیر سوم شخص مفرد) خودش:، خودش انزن

معنی : خودش، خودش را، خود ان زن معانی دیگر : برای تاکید و تشدید، به عنوان ضمیر بازتابی، (ایرلند) او، شخص خودش، حال معمولی خودش، (مونث - ضمیر سوم شخص مفرد) خودش:، خودش انزن

herself

hership

hersir

hert

<hr> شهرستان هرفوردشایر (در جنوب خاوری انگلیس) (hertford و herts هم می گویند)

شهرستان هرفوردشایر (در جنوب خاوری انگلیس) (hertford و herts هم می گویند)

hertfordshire

<hr> (فیزیک - واحد بسامد برابر با یک دور در ثانیه) هرتز، هاینریخ رودلف هرتز (فیزیک دان آلمانی)

(فیزیک - واحد بسامد برابر با یک دور در ثانیه) هرتز، هاینریخ رودلف هرتز (فیزیک دان آلمانی)

hertz

hertzes

<hr> فیزیک امواج هرتز hertz

hertzian wave

hertzian waves

heruli

herulian

hervati

herve

hery

herzberg

<hr> رجوع شود به: bosnia and herzegovina

رجوع شود به: bosnia and herzegovina

herzegovina

herzegovinian

<hr> تئودور هرتزل (بنیانگذار صهیونیسم و نویسنده ی اتریشی)

تئودور هرتزل (بنیانگذار صهیونیسم و نویسنده ی اتریشی)

herzl

hesagonal

<hr> (دومین ماه سال یهودی) هشوان

(دومین ماه سال یهودی) هشوان

heshvan

<hr> هسیود (نویسنده یونانی قرن هشتم قبل از میلاد)

هسیود (نویسنده یونانی قرن هشتم قبل از میلاد)

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی