انگلیسی به فارسی

illapsing

illapsive

illaqueable

illaqueate

<hr> معنی : استباطی، نتیجه رسان، منتج شونده <hr> معانی دیگر : نتیجه گیری، استنتاج، حاکی

معنی : استباطی، نتیجه رسان، منتج شونده معانی دیگر : نتیجه گیری، استنتاج، حاکی

illation

<hr> معنی : حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده، استنباطی <hr> معانی دیگر : (زبان شناسی) واژه ی پیامدی (مانند: therefore)، مفعولی درونی، استنتاجی، پیامدی، منتجه

معنی : حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده، استنباطی معانی دیگر : (زبان شناسی) واژه ی پیامدی (مانند: therefore)، مفعولی درونی، استنتاجی، پیامدی، منتجه

illative

illatively

illatives

illaudable

illaudably

illaudation

illaudatory

illbred

illdisposedness

illecebraceae

illecebration

illecebrous

illeck

illect

<hr> معنی : غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع <hr> معانی دیگر : غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام

معنی : غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع معانی دیگر : غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام

illegal

illegal possession

illegalised

illegalising

illegalities

<hr> بیقانونی، کار خلاف قانون، کار نامشروع

بیقانونی، کار خلاف قانون، کار نامشروع

illegality

illegalization

<hr> غیرقانونی کردن، غیرمجاز کردن، قدغن کردن، غیر قانونی دانستن

غیرقانونی کردن، غیرمجاز کردن، قدغن کردن، غیر قانونی دانستن

illegalize

illegalized

illegalizing

<hr> ازراه غیر قانونی، بطور غیر مشروع، بطور غیر قانونی

ازراه غیر قانونی، بطور غیر مشروع، بطور غیر قانونی

illegally

<hr> معنی : نا خوانایی، خوانده نشدنی <hr> معانی دیگر : نا خوانایی، خوانده نشدنی

معنی : نا خوانایی، خوانده نشدنی معانی دیگر : نا خوانایی، خوانده نشدنی

illegibility

<hr> معنی : ناخوانا، لایقرا <hr> معانی دیگر : بدخط، نخواندنی

معنی : ناخوانا، لایقرا معانی دیگر : بدخط، نخواندنی

illegible

illegibleness

<hr> بطور غیر خوانا، بطور خوانده نشدنی، بطور لایقره

بطور غیر خوانا، بطور خوانده نشدنی، بطور لایقره

illegibly

<hr> معنی : حرامزادگی، غیر مشروعی <hr> معانی دیگر : غیرقانونی بودن، عدم مشروعیت

معنی : حرامزادگی، غیر مشروعی معانی دیگر : غیرقانونی بودن، عدم مشروعیت

illegitimacy

<hr> معنی : حرامزاده، غیر مشروع، ناروا <hr> معانی دیگر : (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن

معنی : حرامزاده، غیر مشروع، ناروا معانی دیگر : (فرزند) نامشروع، غیرمستدل، ناوارد، غلط، ناموجه، نامعقول، غیرقانونی، نامجاز، قدغن

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی