انگلیسی به فارسی

imbricating

<hr> سفاله ای شدگی، لب روی لبی بودن

سفاله ای شدگی، لب روی لبی بودن

imbrication

imbrications

imbricative

imbrices

imbrier

imbrium

imbroccata

<hr> معنی : درهم و برهم، سوء تفاهم، مسئله غامض <hr> معانی دیگر : (وضع) نابسامان، گیج کننده، پیچیده، پر گیر و دار، برخورد و سر و صدا، سو تفاهم و گیجی، ناهمسازی گیج کننده، دعوا و مرافعه، قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب، مسئله غام­

معنی : درهم و برهم، سوء تفاهم، مسئله غامض معانی دیگر : (وضع) نابسامان، گیج کننده، پیچیده، پر گیر و دار، برخورد و سر و صدا، سو تفاهم و گیجی، ناهمسازی گیج کننده، دعوا و مرافعه، قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب، مسئله غام­

imbroglio

imbroglios

imbroin

imbrown

imbrowned

imbrowning

<hr> معنی : جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن <hr> معانی دیگر : آغشتن (به ویژه با خون)، (با خون) لک انداختن، (در خون) خیساندن، خیساندن، مرطوب کردن

معنی : جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن معانی دیگر : آغشتن (به ویژه با خون)، (با خون) لک انداختن، (در خون) خیساندن، خیساندن، مرطوب کردن

imbrue

imbruement

imbruing

imbrute

imbruted

imbrutement

imbrutes

imbruting

imbu

<hr> معنی : اغشتن، اشباع کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، خوب رنگ گرفتن، ملهم کردن <hr> معانی دیگر : (با: with) آکندن، الهام دادن، (اندیشه و غیره) القا کردن، به دل انداختن، رنگدار کردن (از رنگ اشباع کردن)، رنگ آکند کردن، (نادر) اشباع کردن (با آب)، سرشار کردن، رسو&nbsp;کردن در

معنی : اغشتن، اشباع کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، خوب رنگ گرفتن، ملهم کردن معانی دیگر : (با: with) آکندن، الهام دادن، (اندیشه و غیره) القا کردن، به دل انداختن، رنگدار کردن (از رنگ اشباع کردن)، رنگ آکند کردن، (نادر) اشباع کردن (با آب)، سرشار کردن، رسو کردن در

imbue

imbued

imbuement

imbues

imbuing

imburse

imbursed

imbursement

imbursing

imcnt

imdtly

imer

imeritian

<hr> مخفف: صندوق بین المللی پول

مخفف: صندوق بین المللی پول

imfancy

imid

imidazol

<hr> (شیمی) ایمیدازول (باز بی رنگ و بلورین به فرمول c3h4n2)

(شیمی) ایمیدازول (باز بی رنگ و بلورین به فرمول c3h4n2)

imidazole

imidazolyl

<hr> (شیمی) ایمید (ترکیب آلی دارای بنیان دو ظرفیتی nh که با دو بنیان اسیدی آمیخته است)

(شیمی) ایمید (ترکیب آلی دارای بنیان دو ظرفیتی nh که با دو بنیان اسیدی آمیخته است)

imide

imidic

<hr> (شیمی) وابسته به ایمیدها (imide)، ایمیدی، پیشوند: (شیمی) ایمیدو- [imide] (پیش از واکه می شود: imid-)

(شیمی) وابسته به ایمیدها (imide)، ایمیدی، پیشوند: (شیمی) ایمیدو- [imide] (پیش از واکه می شود: imid-)

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی