انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : دخول، گنجایش، شمول، در برداری <hr> معانی دیگر : درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره

معنی : دخول، گنجایش، شمول، در برداری معانی دیگر : درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره

inclusion

<hr> (زیست شناسی) جسم درون بسته

(زیست شناسی) جسم درون بسته

inclusion body

inclusion body encephalitis

inclusionist

inclusions

inclusory

inclusus

incoached

incoacted

incoagulable

incoalescence

incocted

incoercible

incoffin

<hr> ناشناخت، ناشناس، پوشیده، بانام عوضى، با نام مستعار، در خفا

ناشناخت، ناشناس، پوشیده، بانام عوضى، با نام مستعار، در خفا

incog

incogent

incogitability

incogitable

incogitance

incogitancy

incogitant

incogitantly

incogitative

<hr> معنی : زن ناشناس، با جامهمبدل <hr> معانی دیگر : زن ناشناس، با جامه مبدل

معنی : زن ناشناس، با جامهمبدل معانی دیگر : زن ناشناس، با جامه مبدل

incognita

incognite

incognitive

<hr> معنی : نا شناس، مجهولالهویه، نا شناخت، بانام مستعار <hr> معانی دیگر : بیستار، باهویت یا لباس مبدل، به طور ناشناس، ناشناخته

معنی : نا شناس، مجهولالهویه، نا شناخت، بانام مستعار معانی دیگر : بیستار، باهویت یا لباس مبدل، به طور ناشناس، ناشناخته

incognito

incognitos

incognizability

incognizable

incognizance

<hr> معنی : بی خبر، نا اگاه، بدون اطلاع، غیر وارد، بدون شناسایی <hr> معانی دیگر : (با: of) ناآگاه به، بی خبراز

معنی : بی خبر، نا اگاه، بدون اطلاع، غیر وارد، بدون شناسایی معانی دیگر : (با: of) ناآگاه به، بی خبراز

incognizant

incognoscent

incogs

<hr> معنی : نا سازگاری، تناقض، ناجوری، عدم ربط، تمجمج، عدم چسبندگی <hr> معانی دیگر : عدم انسجام، گسستگی، تنافر، ناهمدوسی، ناهمدوسش، ناسامان مندی، ناسازواری، عدم تطابق، تناق­

معنی : نا سازگاری، تناقض، ناجوری، عدم ربط، تمجمج، عدم چسبندگی معانی دیگر : عدم انسجام، گسستگی، تنافر، ناهمدوسی، ناهمدوسش، ناسامان مندی، ناسازواری، عدم تطابق، تناق­

incoherence

incoherences

incoherencies

incoherency

<hr> معنی : بی ربط، غیر متجانس <hr> معانی دیگر : نامنسجم، گسسته (از هم)، ناهمدوس، متنافر، ناسامان مند، پرت و پلا، ناسازوار، نامفهوم، متناق­

معنی : بی ربط، غیر متجانس معانی دیگر : نامنسجم، گسسته (از هم)، ناهمدوس، متنافر، ناسامان مند، پرت و پلا، ناسازوار، نامفهوم، متناق­

incoherent

incoherentific

<hr> بطور نامربوط، بدون داشتن ربط انشائی، بطور ول

بطور نامربوط، بدون داشتن ربط انشائی، بطور ول

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی