انگلیسی به فارسی

kennebec

kennebecker

kennebunker

kenned

<hr> جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

جان فیتزجرالد کندی (سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا)، نام سابق: cape canaveral

kennedy

<hr> معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن <hr> معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کردن، لگام کردن، سگدانی، لانه ی سگ، خانه ی سگ، سگخانه، (معمولا جمع) پرورشگاه سگ، محل نگهداری سگ ها، (قدیمی) جوی، فاضلاب روباز، گنداب راه، n جوی

معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کرد

kennel

kennell

kennelled

kennelling

kennelman

kennels

kenner

kennet

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف: ken و kenny)

اسم خاص مذکر (مخفف: ken و kenny)

kenneth

<hr> معنی : معرفت، نگاه، نوعی استعاره، دانش، قدرت بینایی <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) دانش، تشخیص، شناسایی، (اسکاتلند) کمی، یک ذره، ادبیات کهن المان نوعی استعاره مثلا gt;دریارو lt;بجای gt;کشتی lt;

معنی : معرفت، نگاه، نوعی استعاره، دانش، قدرت بینایی معانی دیگر : (اسکاتلند) دانش، تشخیص، شناسایی، (اسکاتلند) کمی، یک ذره، ادبیات کهن المان نوعی استعاره مثلا gt;دریارو lt;بجای gt;کشتی lt;

kenning

kennings

kenningwort

kenno

kenny method (or treatment)

<hr> (نوع قمار بازی که شبیه bingo است) کینو، نوعی بازی شبیه لوتو

(نوع قمار بازی که شبیه bingo است) کینو، نوعی بازی شبیه لوتو

keno

kenogenesis

kenogenetic

kenogenetically

kenogeny

kenophobia

kenos

<hr> (یزدان شناسی مسیحی) خودپست سازی داوطلبانه ی عیسی که منجر به انسان شدن او گردید، اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی راازخوددورساخته است

(یزدان شناسی مسیحی) خودپست سازی داوطلبانه ی عیسی که منجر به انسان شدن او گردید، اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی راازخوددورساخته است

kenosis

kenosises

kenotic

kenoticism

kenoticist

kenotism

kenotist

kenotoxin

kenotron

kenotrons

kens

kenscoff

kensington

kenspac

<hr> معنی : زود، برجسته، واضح <hr> معانی دیگر : مشخص، قابل شناسایی

معنی : زود، برجسته، واضح معانی دیگر : مشخص، قابل شناسایی

kenspeckle

<hr> کنت (نام بخشی از جنوب خاوری انگلیس که در عهد باستان کشور پادشاهی بود)

کنت (نام بخشی از جنوب خاوری انگلیس که در عهد باستان کشور پادشاهی بود)

kent

kentallenite

kentan

kente

kentia

kenticism

<hr> وابسته به کنت و مردم آن، کنتی، وابسته به tnekشهرانگلیس

وابسته به کنت و مردم آن، کنتی، وابسته به tnekشهرانگلیس

واژه های حرف "k" - انگلیسی به فارسی