انگلیسی به فارسی

knarry

knars

knaster

knatch

knatte

knautia

<hr> معنی : رند، سرباز، پست و حقیر، ادم رذل <hr> معانی دیگر : (ورق بازی) سرباز (بیشتر می گویند: jack)، (قدیمی) نوکر، خانه شاگرد، فرومایه

معنی : رند، سرباز، پست و حقیر، ادم رذل معانی دیگر : (ورق بازی) سرباز (بیشتر می گویند: jack)، (قدیمی) نوکر، خانه شاگرد، فرومایه

knave

knaveries

<hr> معنی : رذالت <hr> معانی دیگر : نابکاری، نادرستی، دغلبازی

معنی : رذالت معانی دیگر : نابکاری، نادرستی، دغلبازی

knavery

knaveship

<hr> معنی : فرومایه، رذل صفت <hr> معانی دیگر : رذل، نابکار، نادرست، دغلباز

معنی : فرومایه، رذل صفت معانی دیگر : رذل، نابکار، نادرست، دغلباز

knavish

<hr> بافرومایگی، بی شرفانه، ازروی رذلی، متقلبانه

بافرومایگی، بی شرفانه، ازروی رذلی، متقلبانه

knavishly

<hr> پستی، فرومایگی، رذلی، پست فطرتی، بی شرفی، تقلب

پستی، فرومایگی، رذلی، پست فطرتی، بی شرفی، تقلب

knavishness

knawe

knawels

knaydlach

<hr> معنی : امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن <hr> معانی دیگر : (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن

معنی : امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن معانی دیگر : (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن

knead

kneadable

kneaded

<hr> معنی : خمیرگیر <hr> معانی دیگر : خمیرگیر

معنی : خمیرگیر معانی دیگر : خمیرگیر

kneader

kneaders

kneadingly

kneads

knebelite

<hr> معنی : خم، زانویی، زانو، پیچ، دو شاخه، زانو دار کردن <hr> معانی دیگر : هر چیز خم شونده و زانو مانند، شاخه ی خمیده ی درخت، الوار یا تیر خمیده، (شلوار) سرزانو، با زانو زدن، (مانند زانو) خم شدن، تا شدن، (نجاری) با چوب خمیده یا زانویی محکم کردن

معنی : خم، زانویی، زانو، پیچ، دو شاخه، زانو دار کردن معانی دیگر : هر چیز خم شونده و زانو مانند، شاخه ی خمیده ی درخت، الوار یا تیر خمیده، (شلوار) سرزانو، با زانو زدن، (مانند زانو) خم شدن، تا شدن، (نجاری) با چوب خمیده یا زانویی محکم کردن

knee

knee bend

knee brace

<hr> رجوع شود به: breeches، نیم شلواری

رجوع شود به: breeches، نیم شلواری

knee breeches

<hr> تا زانو، عمیقا درگیر، سخت دست اندرکار، به عمق زانو، زانو رس

تا زانو، عمیقا درگیر، سخت دست اندرکار، به عمق زانو، زانو رس

knee deep

<hr> به بلندی زانو، تا زانو، بزانو رسیده

به بلندی زانو، تا زانو، بزانو رسیده

knee high

<hr> رجوع شود به: patellar reflex، (عامیانه)، حرکت غیر ارادی زانو (در اثر ضربه ی خفیف)

رجوع شود به: patellar reflex، (عامیانه)، حرکت غیر ارادی زانو (در اثر ضربه ی خفیف)

knee jerk

<hr> بندزانو، مفصل زانو، زانو، زانویی

بندزانو، مفصل زانو، زانو، زانویی

knee joint

knee pad

knee pants

knee piece

knee-deep

knee-hi

knee-high

knee-jerk

<hr> معنی : سر خر، کاسه زانو، استخوان کشگک <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) کاسه ی زانو، کشکک، کنده ی زانو (patella و kneepad هم می گویند)، کاسه زانو، سرزانو، گنده زانو، زانوپوش کاسه زانو

معنی : سر خر، کاسه زانو، استخوان کشگک معانی دیگر : (کالبدشناسی) کاسه ی زانو، کشکک، کنده ی زانو (patella و kneepad هم می گویند)، کاسه زانو، سرزانو، گنده زانو، زانوپوش کاسه زانو

kneecap

kneecappings

kneecaps

kneed

<hr> (مثلا در پشت میز تحریر) جا زانویی، جای زانوها، جای زانو ویا درزیر میزتحریر، جای زانو، جاپا درمیزتحریر

(مثلا در پشت میز تحریر) جا زانویی، جای زانوها، جای زانو ویا درزیر میزتحریر، جای زانو، جاپا درمیزتحریر

kneehole

kneeholes

kneeing

kneeled

<hr> معنی : زانو زن <hr> معانی دیگر : زانو زن

معنی : زانو زن معانی دیگر : زانو زن

واژه های حرف "k" - انگلیسی به فارسی