انگلیسی به فارسی

lohar

lohengrin

lohock

loiasis

loimic

loimography

loimology

<hr> معنی : گرده، کمر، صلب، گوشت گرده <hr> معانی دیگر : (گوشت) گوشت گرده، فیله، پشت مازو، (جمع) قدرت جنسی، اندام های جنسی، (معمولا جمع: بخش پایین کمر از استخوان کپل تا دنده ها) کمر

معنی : گرده، کمر، صلب، گوشت گرده معانی دیگر : (گوشت) گوشت گرده، فیله، پشت مازو، (جمع) قدرت جنسی، اندام های جنسی، (معمولا جمع: بخش پایین کمر از استخوان کپل تا دنده ها) کمر

loin

loin of lamb

<hr> معنی : لنگ <hr> معانی دیگر : لنگ

معنی : لنگ معانی دیگر : لنگ

loincloth

loincloths

loined

loinguard

loir

<hr> رودخانه ی لوار (در جنوب فرانسه)

رودخانه ی لوار (در جنوب فرانسه)

loire

lois

loiseleuria

<hr> معنی : تاخیر کردن، درنگ کردن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: about) وقت را به بطالت گذراندن، وقت کشی کردن، تنبلی کردن، ول گشتن، پلکیدن، پرسه زدن، با تنبلی و آهستگی حرکت کردن، سلانه سلانه رفتن، یللی کردن، سر راه چندین جا درنگ کردن، vt : درنگ کردن، معطل کردن، n :کسیکه در رفتن تعلل کند، پرسه زن

معنی : تاخیر کردن، درنگ کردن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن معانی دیگر : (معمولا با: about) وقت را به بطالت گذراندن، وقت کشی کردن، تنبلی کردن، ول گشتن، پلکیدن، پرسه زدن، با تنبلی و آهستگی حرکت کردن، سلانه سلانه رفتن، یللی کردن، سر راه چندین جا درنگ کردن، vt : درنگ کردن، معطل کردن، n :ک

loiter

loitered

<hr> معنی : پرسه زن، کسیکه در رفتن تعلل کند <hr> معانی دیگر : کسیکه در رفتن تعلل کند، پرسه زن

معنی : پرسه زن، کسیکه در رفتن تعلل کند معانی دیگر : کسیکه در رفتن تعلل کند، پرسه زن

loiterer

loiterers

loitering

<hr> با درنگ، درنگ کنان، با معطلی، تنبلانه

با درنگ، درنگ کنان، با معطلی، تنبلانه

loiteringly

loiteringness

loiters

loka

lokacara

lokao

lokaose

loke

loket

<hr> (افسانه ی نورس) لوکی (خدایی که مرتبا فتنه برپا می کند)

(افسانه ی نورس) لوکی (خدایی که مرتبا فتنه برپا می کند)

loki

lokiec

lokindra

lola

loli

lolita

lolium

<hr> معنی : لم، زبان بیرون، لم دادن، لمیدن، بیرون افتادن، اویختن <hr> معانی دیگر : (با تنبلی یا آسودگی) لمیدن، واکشیدن، والمیدن، پژمرده و آویخته شدن (به ویژه گیاه)، پلاسیدن، ور چلسگیدن، خمیده و پژمرده شدن یا کردن، خمود شدن یا کردن، (زبان) بیرون آمدن، برون آویختن، تکیه

معنی : لم، زبان بیرون، لم دادن، لمیدن، بیرون افتادن، اویختن معانی دیگر : (با تنبلی یا آسودگی) لمیدن، واکشیدن، والمیدن، پژمرده و آویخته شدن (به ویژه گیاه)، پلاسیدن، ور چلسگیدن، خمیده و پژمرده شدن یا کردن، خمود شدن یا کردن، (زبان) بیرون آمدن، برون آویختن، تکیه

واژه های حرف "l" - انگلیسی به فارسی