انگلیسی به فارسی

mammees

<hr> بالکنت گفتن، من من کردن، گیج شدن

بالکنت گفتن، من من کردن، گیج شدن

mammer

mammered

mammers

mammets

mammey

mammeys

mammie

mammifer

mammifera

mammiferous

<hr> mammillary پستان مانند، بصورت پستان

mammillary پستان مانند، بصورت پستان

mammiform

mammilate

mammilated

<hr> نوک پستان، چچو، چچو هر برجستگی شبیه نوک پستان

نوک پستان، چچو، چچو هر برجستگی شبیه نوک پستان

mammilla

mammillae

mammillar

mammillaria

<hr> mammiform پستان مانند، بصورت پستان

mammiform پستان مانند، بصورت پستان

mammillary

mammillary body

<hr> دارای غدد تراونده ی شیر، شیرتراودار، دارای پستان یا پستانک

دارای غدد تراونده ی شیر، شیرتراودار، دارای پستان یا پستانک

mammillate

mammilliform

mammilloid

mammilloplasty

mammin

mammitides

mammitis

<hr> معنی : برش، ذره، پاره، ریزه، قراضه، دم قیچی، ریزه کردن، قطعه کردن، از دم قیچی رد کردن <hr> معانی دیگر : (محلی)، تکه، بریده، بخش کنده شده از چیزی

معنی : برش، ذره، پاره، ریزه، قراضه، دم قیچی، ریزه کردن، قطعه کردن، از دم قیچی رد کردن معانی دیگر : (محلی)، تکه، بریده، بخش کنده شده از چیزی

mammock

mammodi

mammogenic

<hr> عکس پستان (با اشعه ی ایکس)، پستان نگاره

عکس پستان (با اشعه ی ایکس)، پستان نگاره

mammogram

mammographic

mammographies

<hr> پستان نگاری، عکس برداری از پستان

پستان نگاری، عکس برداری از پستان

mammography

<hr> معنی : ثروت، دولت، ممونا <hr> معانی دیگر : (اغلب با m بزرگ - با تداعی منفی) ثروت، مال، پول، مال پرستی، در کتب عهد جدید ممونا

معنی : ثروت، دولت، ممونا معانی دیگر : (اغلب با m بزرگ - با تداعی منفی) ثروت، مال، پول، مال پرستی، در کتب عهد جدید ممونا

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی