انگلیسی به فارسی

parnassiaceae

parnassiaceous

<hr> وابسته به کوه پارناس (parnassius) در یونان، وابسته به شعر و شاعری، شاعرانه

وابسته به کوه پارناس (parnassius) در یونان، وابسته به شعر و شاعری، شاعرانه

parnassian

parnassianism

parnassiinae

<hr> کوه پارناس (در یونان که منزلگه آپولو apollo و میوز muses بود)، شعر و شاعری، شعرا

کوه پارناس (در یونان که منزلگه آپولو apollo و میوز muses بود)، شعر و شاعری، شعرا

parnassus

parnel

parnell

parnellism

parnellite

parnorpine

paroarion

paroccipital

paroch

<hr> معنی : محدود، بخشی، کوته نظر، بلوکی، ناحیه ای <hr> معانی دیگر : وابسته به یا واقع در بخش کلیسایی (رجوع شود به: parish)، (محدود به محل یا محله ی کوچک و محدود) محلی، کوته فکرانه، کوته بینانه، کوته اندیش، امل

معنی : محدود، بخشی، کوته نظر، بلوکی، ناحیه ای معانی دیگر : وابسته به یا واقع در بخش کلیسایی (رجوع شود به: parish)، (محدود به محل یا محله ی کوچک و محدود) محلی، کوته فکرانه، کوته بینانه، کوته اندیش، امل

parochial

<hr> مدرسه ای که از سوی کلیسای محل اداره می شود، مدرسه ی خصوصی و مذهبی، مدرسه وابسته به کلیسای بخش

مدرسه ای که از سوی کلیسای محل اداره می شود، مدرسه ی خصوصی و مذهبی، مدرسه وابسته به کلیسای بخش

parochial school

parochialis

parochialise

parochialising

<hr> معنی : کوته نظری، محدودیت در افکار وعقاید محلی <hr> معانی دیگر : امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی، مج

معنی : کوته نظری، محدودیت در افکار وعقاید محلی معانی دیگر : امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی، مج

parochialism

parochialist

parochiality

parochialization

parochialize

parochially

parochialness

parochian

parochine

parochiner

parode

parodi

parodiable

parodial

parodic

parodical

parodied

parodinia

<hr> نقیضه نویسی، نویسنده ی تقلید مضحک، کسیکه نوشته ادبی را تقلیدکرده بصورت هزل درمیاورد، مقلد

نقیضه نویسی، نویسنده ی تقلید مضحک، کسیکه نوشته ادبی را تقلیدکرده بصورت هزل درمیاورد، مقلد

parodist

parodistic

parodistically

parodize

parodoi

parodontitia

parodontitis

parodontium

parodos

parodus

<hr> معنی : استقبال شعری، تقلید مسخره امیز کردن <hr> معانی دیگر : (هنر و ادبیات) نقیضه، تقلید مضحک، نقیضه ساختن یا نوشتن، تقلید مضحک (از کسی یا اثری) کردن، ادای کسی را در آوردن، تقلید بد، دژمانش، بدمانش، تقلید در آوری، نوشته یا شعری که تقلید از سبک دیگری باشد

معنی : استقبال شعری، تقلید مسخره امیز کردن معانی دیگر : (هنر و ادبیات) نقیضه، تقلید مضحک، نقیضه ساختن یا نوشتن، تقلید مضحک (از کسی یا اثری) کردن، ادای کسی را در آوردن، تقلید بد، دژمانش، بدمانش، تقلید در آوری، نوشته یا شعری که تقلید از سبک دیگری باشد

واژه های حرف "p" - انگلیسی به فارسی