انگلیسی به فارسی

rara

<hr> معنی : کیمیا، مرغ سعادت، چیز یا فرد نادر <hr> معانی دیگر : (لاتین - پرنده ی نادر) شخص یا چیز نادر، کمیاب، نایاب، مره سعادت

معنی : کیمیا، مرغ سعادت، چیز یا فرد نادر معانی دیگر : (لاتین - پرنده ی نادر) شخص یا چیز نادر، کمیاب، نایاب، مره سعادت

rara avis

<hr> معنی : غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب <hr> معانی دیگر : دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به ویژه در مورد گوشت) نیم خام، نیم پز، (آمریکا- عامیانه) مشتاق بودن، خواهان بودن، (محلی) رجوع شود به: rear

معنی : غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب معانی دیگر : دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به ویژه در مورد گوشت) نیم خام، نیم پز، (آمریکا- عامیانه) مشتاق بودن، خواهان بودن، (محلی) رجوع شود به: rear

rare

rare bird

<hr> (هریک از اکسیدهای بازی به ویژه اکسید فلزات خاک های کمیاب) خاک کمیاب

(هریک از اکسیدهای بازی به ویژه اکسید فلزات خاک های کمیاب) خاک کمیاب

rare earth

rare-earth element

rare-earth metals

rare-roasted

rarebit

rarebits

raree show

raree-show

<hr> معنی : ترقیق <hr> معانی دیگر : rarefactional ترقیق

معنی : ترقیق معانی دیگر : rarefactional ترقیق

rarefaction

rarefactional

rarefactive

rarefiable

rarefication

rarefied

rarefier

rarefies

<hr> معنی : تصفیه کردن، رقیق کردن <hr> معانی دیگر : (به ویژه هوا) رقیق کردن یا شدن، کم چگالی کردن یا شدن، کم تراکم کردن یا شدن، مهذب کردن، والا کردن، عالی کردن، rarify رقیق کردن، منبسط کردن

معنی : تصفیه کردن، رقیق کردن معانی دیگر : (به ویژه هوا) رقیق کردن یا شدن، کم چگالی کردن یا شدن، کم تراکم کردن یا شدن، مهذب کردن، والا کردن، عالی کردن، rarify رقیق کردن، منبسط کردن

rarefy

rarefying

<hr> معنی : بندرت، ندرتا <hr> معانی دیگر : به ندرت، گهگاه، کم، به طور زیبا یا عالی، به طور کم نظیر، کم سان، استثنایی، کمتر، ندرت، استثنائی، بطورفوق العاده، با مهارت کمیاب

معنی : بندرت، ندرتا معانی دیگر : به ندرت، گهگاه، کم، به طور زیبا یا عالی، به طور کم نظیر، کم سان، استثنایی، کمتر، ندرت، استثنائی، بطورفوق العاده، با مهارت کمیاب

rarely

rareness

rarer

rareripe

rarest

rarety

rareyfy

rariconstant

rarified

rarifies

<hr> معنی : رقیق کردن <hr> معانی دیگر : rarefy رقیق کردن، منبسط کردن، تصفیه کردن

معنی : رقیق کردن معانی دیگر : rarefy رقیق کردن، منبسط کردن، تصفیه کردن

rarify

rarifying

<hr> معنی : مشتاق <hr> معانی دیگر : پر از اشتیاق

معنی : مشتاق معانی دیگر : پر از اشتیاق

raring

rariora

<hr> معنی : تحفه، کمی، کمیابی، ندرت، نایابی، چیز کمیاب، نادره <hr> معانی دیگر : نادر بودن، دیریابی، تنگیابی، هر چیز پر قیمت ( به خاطر کمیابی)، تانسوخ، چیز نادر

معنی : تحفه، کمی، کمیابی، ندرت، نایابی، چیز کمیاب، نادره معانی دیگر : نادر بودن، دیریابی، تنگیابی، هر چیز پر قیمت ( به خاطر کمیابی)، تانسوخ، چیز نادر

rarity

rasa

rasalas

rasalhague

rasamala

rasant

rasbora

<hr> معنی : شخص پست، ادم حقه باز، ادم رذل <hr> معانی دیگر : آدم رذل، سفله، ناکس، بی شرف، نابکار، (به شوخی - خطاب به بچه یا دوست) شیطون، زنکه، مردکه، ناقلا، تخس، بدجنس، (قدیمی) عامی، جزو توده ی مردم، پست فطرت

معنی : شخص پست، ادم حقه باز، ادم رذل معانی دیگر : آدم رذل، سفله، ناکس، بی شرف، نابکار، (به شوخی - خطاب به بچه یا دوست) شیطون، زنکه، مردکه، ناقلا، تخس، بدجنس، (قدیمی) عامی، جزو توده ی مردم، پست فطرت

واژه های حرف "r" - انگلیسی به فارسی