فرهنگ فارسی ساره

<hr> برابر پارسی : به کارگیری

برابر پارسی : به کارگیری

استفاده از

<hr> برابر پارسی : فرمان خواهی، پرسیدن

برابر پارسی : فرمان خواهی، پرسیدن

استفتا

<hr> برابر پارسی : هراشیدن

استفراغ کردن

<hr> مترادف استقامت : استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات <hr> برابر پارسی : ایستادگی، پایداری، پایمردی

مترادف استقامت : استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات برابر پارسی : ایستادگی، پایداری، پایمردی

استقامت

<hr> مترادف استقبال : پذیرایی، پیشواز، خوش آمد، پذیره، ابرازعلاقه، التفات، توجه <hr> متضاد استقبال : بدرقه <hr> برابر پارسی : پیشواز، پذیره، پیشباز، پذیرفتاری

مترادف استقبال : پذیرایی، پیشواز، خوش آمد، پذیره، ابرازعلاقه، التفات، توجه متضاد استقبال : بدرقه برابر پارسی : پیشواز، پذیره، پیشباز، پذیرفتاری

استقبال

<hr> مترادف استقرار : استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار <hr> برابر پارسی : برپایی، استوارشدن، جاگرفتن، جایگیری

مترادف استقرار : استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار برابر پارسی : برپایی، استوارشدن، جاگرفتن، جایگیری

استقرار

<hr> مترادف استقلال : آزادی، خودمختاری <hr> متضاد استقلال : وابستگی <hr> برابر پارسی : آزادسری، خودایستایی، خودسالاری، خودسری

مترادف استقلال : آزادی، خودمختاری متضاد استقلال : وابستگی برابر پارسی : آزادسری، خودایستایی، خودسالاری، خودسری

استقلال

<hr> مترادف استماع : اصغا، شنودن، شنیدن، گوش دادن <hr> برابر پارسی : شنودن، شنیدن، گوش دادن

مترادف استماع : اصغا، شنودن، شنیدن، گوش دادن برابر پارسی : شنودن، شنیدن، گوش دادن

استماع

<hr> مترادف استمرار : ادامه، بقا، تداوم، دوام، مداومت، همیشگی

مترادف استمرار : ادامه، بقا، تداوم، دوام، مداومت، همیشگی

استمرار

<hr> مترادف استناد : اتکا، پشت دادن <hr> برابر پارسی : دست آویز، دستمایه، گواه، گواهمندی

مترادف استناد : اتکا، پشت دادن برابر پارسی : دست آویز، دستمایه، گواه، گواهمندی

استناد

<hr> مترادف استنباط : برداشت، درک، دریافت، فهم <hr> برابر پارسی : برداشت، اندریافت، برداشت کردن، پی بردن، دریافتن

مترادف استنباط : برداشت، درک، دریافت، فهم برابر پارسی : برداشت، اندریافت، برداشت کردن، پی بردن، دریافتن

استنباط

<hr> برابر پارسی : اندریافتن

برابر پارسی : اندریافتن

استنباط کردن

<hr> مترادف استنتاج : استقراء، برداشت، نتیجه گیری <hr> برابر پارسی : بدست آوردن، بهره وری

مترادف استنتاج : استقراء، برداشت، نتیجه گیری برابر پارسی : بدست آوردن، بهره وری

استنتاج

<hr> مترادف استنشاق : استشمام، تنفس، دم وبازدم، نفس کشیدن <hr> برابر پارسی : بوییدن

مترادف استنشاق : استشمام، تنفس، دم وبازدم، نفس کشیدن برابر پارسی : بوییدن

استنشاق

<hr> مترادف استنکاف : ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول <hr> برابر پارسی : خودداری، سرباززنی

مترادف استنکاف : ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول برابر پارسی : خودداری، سرباززنی

استنکاف

<hr> برابر پارسی : ریشخند، نیشخند

برابر پارسی : ریشخند، نیشخند

استهزاء

<hr> برابر پارسی : فرسایش، فرسودگی، میرانیدن، نابود کردن

برابر پارسی : فرسایش، فرسودگی، میرانیدن، نابود کردن

استهلاک

<hr> برابر پارسی : کرایه ای

استیجاری

<hr> مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری <hr> برابر پارسی : بی چارگی

مترادف استیصال : اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری برابر پارسی : بی چارگی

استیصال

<hr> برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، دستیابی

برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، دستیابی

استیلاء

<hr> برابر پارسی : رازها، پوشیده ها، نهانی ها

برابر پارسی : رازها، پوشیده ها، نهانی ها

اسرار

<hr> مترادف اسراف : اتلاف، تبذیر، تفریط، گشاده بازی، ولخرجی <hr> متضاد اسراف : اقتصاد <hr> برابر پارسی : ریخت و پاش، بد دستی، فزون خواهی، دور ریختن

مترادف اسراف : اتلاف، تبذیر، تفریط، گشاده بازی، ولخرجی متضاد اسراف : اقتصاد برابر پارسی : ریخت و پاش، بد دستی، فزون خواهی، دور ریختن

اسراف

<hr> مترادف اسطوره : افسانه، داستان، قصه <hr> متضاد اسطوره : تاریخ <hr> برابر پارسی : افسانه، استوره، داستان

مترادف اسطوره : افسانه، داستان، قصه متضاد اسطوره : تاریخ برابر پارسی : افسانه، استوره، داستان

اسطوره

<hr> برابر پارسی : اسپناج

اسفناج

<hr> مترادف اسفند : اسپند، حرمل، حرمله، سپند، اسفندماه، حوت <hr> برابر پارسی : اسپند

مترادف اسفند : اسپند، حرمل، حرمله، سپند، اسفندماه، حوت برابر پارسی : اسپند

اسفند

<hr> برابر پارسی : ناکارآمد

اسقاطی

<hr> مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان <hr> متضاد اسلاف : اخلاف <hr> برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان متضاد اسلاف : اخلاف برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

اسلاف

<hr> مترادف اسلحه : تجهیزات، تسلیحات، تفنگ، جنگ افزار، حربه، مهمات <hr> برابر پارسی : جنگ افزار، ابزار جنگ افزار، زینه

مترادف اسلحه : تجهیزات، تسلیحات، تفنگ، جنگ افزار، حربه، مهمات برابر پارسی : جنگ افزار، ابزار جنگ افزار، زینه

اسلحه

<hr> مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت <hr> برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

اسم

<hr> مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج <hr> متضاد اسهال : قبض <hr> برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج متضاد اسهال : قبض برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

اسهال

<hr> برابر پارسی : دستُپاگیر

برابر پارسی : دستُپاگیر

اسپم

<hr> مترادف اسکلت : استخوان بندی، ساختار <hr> برابر پارسی : استخوان بندی، استخوان بندی

مترادف اسکلت : استخوان بندی، ساختار برابر پارسی : استخوان بندی، استخوان بندی

اسکلت

<hr> مترادف اسکله : بارانداز، بندر، بندرگاه، لنگرگاه <hr> برابر پارسی : بارانداز، لنگرگاه

مترادف اسکله : بارانداز، بندر، بندرگاه، لنگرگاه برابر پارسی : بارانداز، لنگرگاه

اسکله

<hr> برابر پارسی : پویشگر

اسکنر

<hr> مترادف اسیر : بازداشت، بندی، دربند، دستگیر، زندانی، محبوس، برده، بنده، پابند، مقید، دستخوش، گرفتار، مبتلا <hr> متضاد اسیر : آزاد، رها <hr> برابر پارسی : برده، در دام، دربند، دستگیر، گرفتار

مترادف اسیر : بازداشت، بندی، دربند، دستگیر، زندانی، محبوس، برده، بنده، پابند، مقید، دستخوش، گرفتار، مبتلا متضاد اسیر : آزاد، رها برابر پارسی : برده، در دام، دربند، دستگیر، گرفتار

اسیر

<hr> مترادف اشاره : استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان <hr> برابر پارسی : نشان، نشان دادن، نمایاندن، نمارش، نمار

مترادف اشاره : استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان برابر پارسی : نشان، نشان دادن، نمایاندن، نمارش، نمار

اشاره

اشاره می کند

<hr> مترادف اشاعه : اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر <hr> برابر پارسی : پراکندن، پاشیدن، گستردن، گسترش

مترادف اشاعه : اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر برابر پارسی : پراکندن، پاشیدن، گستردن، گسترش

اشاعه

<hr> مترادف اشتباه : خبط، خطا، خطیئه، ریب، سهو، غلط، لغزش، مغلوط، نادرست، ناصواب <hr> متضاد اشتباه : صواب <hr> برابر پارسی : لغزش، کوتاهی، گمراهی، کژی، نادرست، نادرستی، نرسپان

مترادف اشتباه : خبط، خطا، خطیئه، ریب، سهو، غلط، لغزش، مغلوط، نادرست، ناصواب متضاد اشتباه : صواب برابر پارسی : لغزش، کوتاهی، گمراهی، کژی، نادرست، نادرستی، نرسپان

اشتباه

<hr> برابر پارسی : لغزیدن

اشتباه کردن

<hr> برابر پارسی : ندانسته

اشتباها

<hr> مترادف اشتراک : آبونه، انبازی، شریک، شریک شدن <hr> برابر پارسی : هموندی، انبازش، همسویی

مترادف اشتراک : آبونه، انبازی، شریک، شریک شدن برابر پارسی : هموندی، انبازش، همسویی

اشتراک

<hr> مترادف اشتغال : حرفه کار، شغل، کسب، مشغله، سرگرمی، گرفتاری، مشغولیت <hr> برابر پارسی : کارگماری، سرگرمی، کار

مترادف اشتغال : حرفه کار، شغل، کسب، مشغله، سرگرمی، گرفتاری، مشغولیت برابر پارسی : کارگماری، سرگرمی، کار

اشتغال

<hr> برابر پارسی : برگرفتن، برگرفته، برگیری، شکافتن

برابر پارسی : برگرفتن، برگرفته، برگیری، شکافتن

اشتقاق

<hr> مترادف اشتیاق : آرزومندی، تعشق، رغبت، شوق، عطش، علاقه، میل، وجد، هوس <hr> برابر پارسی : آرزومندی، شور، شیفتگی

مترادف اشتیاق : آرزومندی، تعشق، رغبت، شوق، عطش، علاقه، میل، وجد، هوس برابر پارسی : آرزومندی، شور، شیفتگی

اشتیاق

<hr> برابر پارسی : آشوبگران

اشرار

<hr> مترادف اشراف : اعیان، اغنیا، بزرگان، بزرگزادگان، بلندپایگان، نجبا <hr> برابر پارسی : بزرگان، بزرگواران، بلند پایگان، توانگران، دیده وری، فرونگریستن

مترادف اشراف : اعیان، اغنیا، بزرگان، بزرگزادگان، بلندپایگان، نجبا برابر پارسی : بزرگان، بزرگواران، بلند پایگان، توانگران، دیده وری، فرونگریستن

اشراف

<hr> مترادف اشعار : ابراز، اظهار، اعلام، بیان، آگاهانیدن، آموختن <hr> برابر پارسی : چامه، چکامه ها، سروده، سروده ها

مترادف اشعار : ابراز، اظهار، اعلام، بیان، آگاهانیدن، آموختن برابر پارسی : چامه، چکامه ها، سروده، سروده ها

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی ساره