فرهنگ فارسی ساره

<hr> مترادف تدفین : خاک سپاری، دفن، به خاک سپردن، خاک کردن، دفن کردن، مدفون ساختن <hr> برابر پارسی : خاکسپاری

مترادف تدفین : خاک سپاری، دفن، به خاک سپردن، خاک کردن، دفن کردن، مدفون ساختن برابر پارسی : خاکسپاری

تدفین

<hr> مترادف تدوین : تالیف، تهیه، گردآوری، مدون سازی، تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن <hr> برابر پارسی : گردآوری، فراهم آوری، فراهم کردن، نگارش

مترادف تدوین : تالیف، تهیه، گردآوری، مدون سازی، تالیف کردن، جمع کردن، گردآوری کردن، مدون ساختن برابر پارسی : گردآوری، فراهم آوری، فراهم کردن، نگارش

تدوین

<hr> مترادف تذکر : تذکره، تذکیر، یادآوری، یادکرد، به یاد آوردن، یادآور شدن، متذکر شدن، یاد کردن، پند گرفتن <hr> برابر پارسی : یادآوری، گوشزد

مترادف تذکر : تذکره، تذکیر، یادآوری، یادکرد، به یاد آوردن، یادآور شدن، متذکر شدن، یاد کردن، پند گرفتن برابر پارسی : یادآوری، گوشزد

تذکر

<hr> برابر پارسی : یادآوری ها، گوشزدها

برابر پارسی : یادآوری ها، گوشزدها

تذکرات

<hr> مترادف تراس : ایوان، صفه، مهتابی، بام، پشت بام <hr> برابر پارسی : ایوان، پادگانه، مهتابی

مترادف تراس : ایوان، صفه، مهتابی، بام، پشت بام برابر پارسی : ایوان، پادگانه، مهتابی

تراس

<hr> مترادف ترافیک : ازدحام، راه بندان، عبورومرور <hr> برابر پارسی : آمد و شد، آمد و رفت، شدآمد

مترادف ترافیک : ازدحام، راه بندان، عبورومرور برابر پارسی : آمد و شد، آمد و رفت، شدآمد

ترافیک

<hr> برابر پارسی : اندوه آور، سوگنامه، سوگواره

برابر پارسی : اندوه آور، سوگنامه، سوگواره

تراژدی

<hr> مترادف تراکم : انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا <hr> متضاد تراکم : تخلخل <hr> برابر پارسی : انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

مترادف تراکم : انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا متضاد تراکم : تخلخل برابر پارسی : انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

تراکم

<hr> مترادف تربیت : پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن <hr> برابر پارسی : پرورش، فرهیختن

مترادف تربیت : پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن برابر پارسی : پرورش، فرهیختن

تربیت

<hr> برابر پارسی : پرورده

تربیت شده

<hr> مترادف تربیت کردن : ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن <hr> برابر پارسی : پروردن، پرورش دادن، فرهیختن

مترادف تربیت کردن : ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن برابر پارسی : پروردن، پرورش دادن، فرهیختن

تربیت کردن

<hr> مترادف ترتیب : انتظام، انضباط، نظم، توالی، سامان، نسق، نظام، آراستگی، تنظیم، دستور، رژیم، قاعده، نهاد، رسم، شیوه، قانون، تامین، تدارک <hr> برابر پارسی : سان، پایه، پی آیی، چیدمان، چینش، سامان

مترادف ترتیب : انتظام، انضباط، نظم، توالی، سامان، نسق، نظام، آراستگی، تنظیم، دستور، رژیم، قاعده، نهاد، رسم، شیوه، قانون، تامین، تدارک برابر پارسی : سان، پایه، پی آیی، چیدمان، چینش، سامان

ترتیب

<hr> مترادف ترجمان : تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل، گزارنده، مترجم، بیوگرافی، زندگی نامه، شرح حال <hr> برابر پارسی : ترگمان، ترزبان

مترادف ترجمان : تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل، گزارنده، مترجم، بیوگرافی، زندگی نامه، شرح حال برابر پارسی : ترگمان، ترزبان

ترجمان

<hr> مترادف ترجمه : برگردان، نقل، بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال، گزارش <hr> برابر پارسی : برگردان، برگردانی، ترزبانی، ترگویه، نورند، ویچاردن

مترادف ترجمه : برگردان، نقل، بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال، گزارش برابر پارسی : برگردان، برگردانی، ترزبانی، ترگویه، نورند، ویچاردن

ترجمه

<hr> برابر پارسی : ترگو ییده کردن، ترگویه کردن، ترگوییدن

برابر پارسی : ترگو ییده کردن، ترگویه کردن، ترگوییدن

ترجمه کردن

<hr> مترادف ترجیح : اولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت <hr> برابر پارسی : برتری، برتری دادن، به شماری، والایی

مترادف ترجیح : اولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت برابر پارسی : برتری، برتری دادن، به شماری، والایی

ترجیح

<hr> مترادف ترحم : بخشایش، دلسوزی، رحم، رقت، شفقت، عطوفت، مهرورزی، بخشودن، به رحم آمدن، رحم کردن <hr> متضاد ترحم : قساوت <hr> برابر پارسی : دلسوزی، مهر ورزی، مهربانی، مهرورزی

مترادف ترحم : بخشایش، دلسوزی، رحم، رقت، شفقت، عطوفت، مهرورزی، بخشودن، به رحم آمدن، رحم کردن متضاد ترحم : قساوت برابر پارسی : دلسوزی، مهر ورزی، مهربانی، مهرورزی

ترحم

<hr> مترادف تردد : آمدوشد، رفت وآمد، عبورومرور، تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک، آمیزش، حشر، مراوده <hr> برابر پارسی : آمدوشد، آمد و شد، رُ آی، رفت و آمد، رفت وآمد، رو و آی

مترادف تردد : آمدوشد، رفت وآمد، عبورومرور، تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک، آمیزش، حشر، مراوده برابر پارسی : آمدوشد، آمد و شد، رُ آی، رفت و آمد، رفت وآمد، رو و آی

تردد

<hr> مترادف تردید : ارتیاب، احتمال، تردد، حیرت، دودلی، ریب، شبهه، شک، ظن، وسواس، دودل بودن، مردد بودن <hr> برابر پارسی : دودلی، دودل بودن، گمان

مترادف تردید : ارتیاب، احتمال، تردد، حیرت، دودلی، ریب، شبهه، شک، ظن، وسواس، دودل بودن، مردد بودن برابر پارسی : دودلی، دودل بودن، گمان

تردید

<hr> برابر پارسی : پنگاشتن

ترسیم کردن

<hr> مترادف ترغیب : انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، تحریص، راغب ساختن <hr> برابر پارسی : انگیزش، برانگیختن

مترادف ترغیب : انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، تحریص، راغب ساختن برابر پارسی : انگیزش، برانگیختن

ترغیب

<hr> مترادف ترغیب کردن : راغب ساختن، علاقه مند کردن تشویق کردن، ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقه مند ساختن <hr> برابر پارسی : برانگیختن، وا داشتن

مترادف ترغیب کردن : راغب ساختن، علاقه مند کردن تشویق کردن، ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقه مند ساختن برابر پارسی : برانگیختن، وا داشتن

ترغیب کردن

<hr> برابر پارسی : وا دارد

ترغیب کند

<hr> مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن <hr> متضاد ترمیم : تخریب <hr> برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن متضاد ترمیم : تخریب برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

ترمیم

<hr> مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و <hr> برابر پارسی : تُرَنگ

مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و برابر پارسی : تُرَنگ

ترنج

<hr> مترادف تروریست : آدم کش، عامل ترور، قاتل، طرفدار ترور، وحشت گرا <hr> برابر پارسی : دهشت افکن

مترادف تروریست : آدم کش، عامل ترور، قاتل، طرفدار ترور، وحشت گرا برابر پارسی : دهشت افکن

تروریست

<hr> مترادف تروریسم : آدم کشی، وحشت پراکنی، وحشت گرایی <hr> برابر پارسی : دهشت افکنی

مترادف تروریسم : آدم کشی، وحشت پراکنی، وحشت گرایی برابر پارسی : دهشت افکنی

تروریسم

<hr> مترادف ترویج : ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر <hr> برابر پارسی : رواگ، رواج دادن، بازارگرمی، رواگی، گسترش

مترادف ترویج : ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر برابر پارسی : رواگ، رواج دادن، بازارگرمی، رواگی، گسترش

ترویج

<hr> مترادف ترکیب : اختلاط، امتزاج ، تالیف، تعبیر، تلفیق، آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ، اندام ریخت، شکل، ساختار <hr> متضاد ترکیب : تجزیه، تجزیه کردن <hr> برابر پارسی : ریخت، پیکر، آمیختن، بهم پیوستن، آمیختار، آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم آمیزی

مترادف ترکیب : اختلاط، امتزاج ، تالیف، تعبیر، تلفیق، آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط کردن ، اندام ریخت، شکل، ساختار متضاد ترکیب : تجزیه، تجزیه کردن برابر پارسی : ریخت، پیکر، آمیختن، بهم پیوستن، آمیختار، آمیزش، آمیزه، آمیغ، هم آمیزی

ترکیب

<hr> مترادف تزویر : تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیله پیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ، دروغ پردازی کردن، دورویی کردن، فریب دادن، مکر ورزیدن، گول ز <hr> برابر پارسی : فریب دادن، ترفند، دورویی، فریب، نیرنگ

مترادف تزویر : تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیله پیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ، دروغ پردازی کردن، دورویی کردن، فریب دادن، مکر ورزیدن، گول ز برابر پارسی : فریب دادن، ترفند، دورویی، فریب، نیرنگ

تزویر

<hr> مترادف تزکیه : اصلاح، پاک سازی، تربیت، تصفیه نفس، تطهیر، تهذیب، خلوص، پاکیزه کردن، پاکیزه گردانیدن، زکات دادن <hr> برابر پارسی : پاک کردن، پاکسازی، پالودن، پالیدن، خودسازی

مترادف تزکیه : اصلاح، پاک سازی، تربیت، تصفیه نفس، تطهیر، تهذیب، خلوص، پاکیزه کردن، پاکیزه گردانیدن، زکات دادن برابر پارسی : پاک کردن، پاکسازی، پالودن، پالیدن، خودسازی

تزکیه

<hr> مترادف تزیین : آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن <hr> برابر پارسی : آذین، آرایش، زیوردادن، فرآویز کردن

مترادف تزیین : آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور، آراستن، زینت دادن برابر پارسی : آذین، آرایش، زیوردادن، فرآویز کردن

تزیین

<hr> مترادف تسامح : اهمال، تساهل، تغافل، سهل انگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله ، سختگیری، مدارا کردن، تساهل نمودن، فروگذار کردن، نرمی کردن، آسان گرفتن <hr> متضاد تسامح : جدیت، سخت کوشی <hr> برابر پارسی : آسان گرفتن، رواداری، کم گرفتن، کوتاهی

مترادف تسامح : اهمال، تساهل، تغافل، سهل انگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله ، سختگیری، مدارا کردن، تساهل نمودن، فروگذار کردن، نرمی کردن، آسان گرفتن متضاد تسامح : جدیت، سخت کوشی برابر پارسی : آسان گرفتن، رواداری، کم گرفتن، کوتاهی

تسامح

<hr> مترادف تساهل : انعطاف، تسامح، سهل گیری، آسان گیری، سهل انگاری، مسامحه، مماطله، سهل انگاری کردن، مسامحه کردن ، سهل گرفتن، آسان گرفتن <hr> متضاد تساهل : کوشیدن، سخت گرفتن <hr> برابر پارسی : آسان گیری، ساده گیرانه

مترادف تساهل : انعطاف، تسامح، سهل گیری، آسان گیری، سهل انگاری، مسامحه، مماطله، سهل انگاری کردن، مسامحه کردن ، سهل گرفتن، آسان گرفتن متضاد تساهل : کوشیدن، سخت گرفتن برابر پارسی : آسان گیری، ساده گیرانه

تساهل

<hr> مترادف تساوی : برابری، تعادل، مساوات، مساوقت، هم سنگی ، هموزنی، برابر بودن، برابر شدن <hr> متضاد تساوی : نابرابری <hr> برابر پارسی : برابری، همانندی، همچندی، همسانی

مترادف تساوی : برابری، تعادل، مساوات، مساوقت، هم سنگی ، هموزنی، برابر بودن، برابر شدن متضاد تساوی : نابرابری برابر پارسی : برابری، همانندی، همچندی، همسانی

تساوی

<hr> مترادف تسبیح : سبحت، سبحه، ذکر، نیایش، سبحان اله گفتن <hr> برابر پارسی : دستگرد، شمارافزار

مترادف تسبیح : سبحت، سبحه، ذکر، نیایش، سبحان اله گفتن برابر پارسی : دستگرد، شمارافزار

تسبیح

<hr> مترادف تست : آزمایش، آزمون، امتحان، سنجش، پرسش های چندگزینه ای، سؤالهای چندجوابی <hr> برابر پارسی : آزمایش، آزمون

مترادف تست : آزمایش، آزمون، امتحان، سنجش، پرسش های چندگزینه ای، سؤالهای چندجوابی برابر پارسی : آزمایش، آزمون

تست

<hr> مترادف تسخیر : استیلا، اشغال، تسلط، تصرف، چیرگی، غلبه، فتح، مسخرسازی، جادو، سحر، فسون، فسونگری، رام سازی، مطیع سازی ، رام کردن، فرمان بردار کردن، مطیع گردانیدن، تصرف کردن، جادو کردن، افسون کردن <hr> متضاد تسخیر : سرکش <hr> برابر پارسی : گرفتن، پیروزمندی، بدست آوردن، شکست

مترادف تسخیر : استیلا، اشغال، تسلط، تصرف، چیرگی، غلبه، فتح، مسخرسازی، جادو، سحر، فسون، فسونگری، رام سازی، مطیع سازی ، رام کردن، فرمان بردار کردن، مطیع گردانیدن، تصرف کردن، جادو کردن، افسون کردن متضاد تسخیر : سرکش برابر پارسی : گرفتن، پیروزمندی، بدست آوردن، شکست

تسخیر

<hr> مترادف تسطیح : صاف، هموار، تراز ، هموارسازی ، صاف کردن، هم سطح کردن، هموار کردن <hr> متضاد تسطیح : ناهموار، ناهموارسازی، ناهموار کردن <hr> برابر پارسی : هموارسازی

مترادف تسطیح : صاف، هموار، تراز ، هموارسازی ، صاف کردن، هم سطح کردن، هموار کردن متضاد تسطیح : ناهموار، ناهموارسازی، ناهموار کردن برابر پارسی : هموارسازی

تسطیح

<hr> مترادف تسلسل : پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ، پیوسته شدن <hr> متضاد تسلسل : گسستگی، گسسته شدن <hr> برابر پارسی : پیاپی، پیوسته، زنجیروار، زنجیرواری

مترادف تسلسل : پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ، پیوسته شدن متضاد تسلسل : گسستگی، گسسته شدن برابر پارسی : پیاپی، پیوسته، زنجیروار، زنجیرواری

تسلسل

<hr> مترادف تسلط : توانایی، قدرت، قوت، استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی، احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت ، چیره شدن، غلبه یافتن، مسلط شدن <hr> متضاد تسلط : متهور شدن، شکست خوردن <hr> برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، چیره دستی، چیره شدن، دستیابی

مترادف تسلط : توانایی، قدرت، قوت، استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی، احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت ، چیره شدن، غلبه یافتن، مسلط شدن متضاد تسلط : متهور شدن، شکست خوردن برابر پارسی : چیرگی، پیروزی، چیره دستی، چیره شدن، دستیابی

تسلط

<hr> مترادف تسلی : بی غمی، دل جویی، دلداری، دلسوزی، سلوت، تسلیت، آرامش یافتن <hr> برابر پارسی : دلداری، دل آرامی، همدردی

مترادف تسلی : بی غمی، دل جویی، دلداری، دلسوزی، سلوت، تسلیت، آرامش یافتن برابر پارسی : دلداری، دل آرامی، همدردی

تسلی

<hr> مترادف تسلی دادن : دل جویی کردن، دلداری دادن، تسلا بخشیدن، آرامش بخشیدن، نواختن <hr> متضاد تسلی دادن : آزردن <hr> برابر پارسی : دلداری دادن

مترادف تسلی دادن : دل جویی کردن، دلداری دادن، تسلا بخشیدن، آرامش بخشیدن، نواختن متضاد تسلی دادن : آزردن برابر پارسی : دلداری دادن

تسلی دادن

<hr> مترادف تسلیت : تسلی، تعزیت، دلداری، سرسلامتی، همدردی <hr> متضاد تسلیت : تبریک <hr> برابر پارسی : دلداری، دل آرامی، دلخوشی

مترادف تسلیت : تسلی، تعزیت، دلداری، سرسلامتی، همدردی متضاد تسلیت : تبریک برابر پارسی : دلداری، دل آرامی، دلخوشی

تسلیت

<hr> برابر پارسی : جنگ افزاری

برابر پارسی : جنگ افزاری

تسلیحاتی

<hr> مترادف تسلیم : استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری، تمکین ، رام، مطیع، منقاد <hr> متضاد تسلیم : نشوز، عاصی، سرکش، نافرمان <hr> برابر پارسی : گردن نهادن، پذیرفتن، واگذاری

مترادف تسلیم : استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری، تمکین ، رام، مطیع، منقاد متضاد تسلیم : نشوز، عاصی، سرکش، نافرمان برابر پارسی : گردن نهادن، پذیرفتن، واگذاری

تسلیم

<hr> برابر پارسی : آساینده ها، یاری ها

برابر پارسی : آساینده ها، یاری ها

تسهیلات

<hr> مترادف تسکین : آرامش، التیام، تخفیف، تسلی، دلجویی، فروکش، آرامش بخشیدن، آرام کردن، تسلی بخشیدن، تسلی دادن <hr> برابر پارسی : آرام کردن، دلداری، آرامش، دل آسایی

مترادف تسکین : آرامش، التیام، تخفیف، تسلی، دلجویی، فروکش، آرامش بخشیدن، آرام کردن، تسلی بخشیدن، تسلی دادن برابر پارسی : آرام کردن، دلداری، آرامش، دل آسایی

واژه های حرف "ت" - فرهنگ فارسی ساره