فرهنگ فارسی ساره

<hr> برابر پارسی : ندانسته | ( سهوا ً ) نر

برابر پارسی : ندانسته | ( سهوا ً ) نر

سهوا

<hr> مترادف سهولت : آسانی، سادگی، یسر <hr> متضاد سهولت : اشکال، دشواری، صعوبت <hr> برابر پارسی : آسانی، سادگی

مترادف سهولت : آسانی، سادگی، یسر متضاد سهولت : اشکال، دشواری، صعوبت برابر پارسی : آسانی، سادگی

سهولت

<hr> برابر پارسی : بدرفتاری

سوء رفتار

<hr> برابر پارسی : بدنامی

سوء شهرت

<hr> مترادف سوء ظن : بدگمانی، شک | گمان بد، خیال سود <hr> متضاد سوء ظن : حسن ظن | حسن ظن <hr> برابر پارسی : بد دلی، بد گمانی، بدگمانی | بدگمانی

مترادف سوء ظن : بدگمانی، شک | گمان بد، خیال سود متضاد سوء ظن : حسن ظن | حسن ظن برابر پارسی : بد دلی، بد گمانی، بدگمانی | بدگمانی

سوء ظن

<hr> مترادف سوء نیت : بدخواهی، سوء نظر، بداندیشگی <hr> برابر پارسی : بد اندیشی، بد خواهی، بد دلی، بدسگالی، کج اندیشی

مترادف سوء نیت : بدخواهی، سوء نظر، بداندیشگی برابر پارسی : بد اندیشی، بد خواهی، بد دلی، بدسگالی، کج اندیشی

سوء نیت

سوءظن

<hr> برابر پارسی : سراچه

سوئیت

<hr> مترادف سوابق : سابقه ها، گذشته ها، سرگذشتها، تاریخچه ها <hr> برابر پارسی : پیشینه، پیشینه ها

مترادف سوابق : سابقه ها، گذشته ها، سرگذشتها، تاریخچه ها برابر پارسی : پیشینه، پیشینه ها

سوابق

<hr> برابر پارسی : کناره های دریای مازندران

برابر پارسی : کناره های دریای مازندران

سواحل دریای خزر

<hr> مترادف سؤال : استفهام، استفسار، پرسش ، درخواست، تقاضا، مسئله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب <hr> متضاد سؤال : پاسخ، جواب <hr> برابر پارسی : پرسش

مترادف سؤال : استفهام، استفسار، پرسش ، درخواست، تقاضا، مسئله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب متضاد سؤال : پاسخ، جواب برابر پارسی : پرسش

سوال

<hr> مترادف سوغات : ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه <hr> برابر پارسی : ره آورد

مترادف سوغات : ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه برابر پارسی : ره آورد

سوغات

<hr> مترادف سوق الجیشی : استراتژیک <hr> برابر پارسی : راهبردی، سپاه آرایی | سپاه آرایی، راهبردی

مترادف سوق الجیشی : استراتژیک برابر پارسی : راهبردی، سپاه آرایی | سپاه آرایی، راهبردی

سوق الجیشی

<hr> برابر پارسی : ره آورد، ارمغان، پیشکش، رهاورد

برابر پارسی : ره آورد، ارمغان، پیشکش، رهاورد

سوقات

<hr> مترادف سکو : بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه، پرشگاه، مصطبه <hr> برابر پارسی : ستاوند

مترادف سکو : بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه، پرشگاه، مصطبه برابر پارسی : ستاوند

سکو

<hr> مترادف سکوت : خاموشی، خموشی، صمت ، آرامش، سکون، خاموش ماندن، خاموش شدن، دم فروبستن <hr> متضاد سکوت : هیاهو، غوغا، جاروجنجال <hr> برابر پارسی : خاموشی، دم فروبندی

مترادف سکوت : خاموشی، خموشی، صمت ، آرامش، سکون، خاموش ماندن، خاموش شدن، دم فروبستن متضاد سکوت : هیاهو، غوغا، جاروجنجال برابر پارسی : خاموشی، دم فروبندی

سکوت

<hr> برابر پارسی : بی دین گرایی

برابر پارسی : بی دین گرایی

سکولاریسم

<hr> مترادف سیاح : آفاق پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر، جهاندیده <hr> برابر پارسی : جهانگرد، گردشگر

مترادف سیاح : آفاق پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر، جهاندیده برابر پارسی : جهانگرد، گردشگر

سیاح

<hr> مترادف سیار : گردنده ، رونده، روان، سیرکننده <hr> متضاد سیار : ثابت <hr> برابر پارسی : چرخان، چرخنده، گردنده، جنبنده

مترادف سیار : گردنده ، رونده، روان، سیرکننده متضاد سیار : ثابت برابر پارسی : چرخان، چرخنده، گردنده، جنبنده

سیار

<hr> مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله <hr> برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

مترادف سیاره : ستاره، کوکب، کاروان، قافله برابر پارسی : اباختر، جنبنده، گویال، هَرباسپ، ستاره ی گردان

سیاره

<hr> مترادف سیاست : تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن <hr> برابر پارسی : کشورداری، جهان آرایی، جهان داری، روش

مترادف سیاست : تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن برابر پارسی : کشورداری، جهان آرایی، جهان داری، روش

سیاست

<hr> برابر پارسی : سران کشور، کشورداران، جهان داران

برابر پارسی : سران کشور، کشورداران، جهان داران

سیاسیون

<hr> مترادف سیاق : اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار، بافت، قرینه، تلو، حساب نویسی، علم حساب <hr> برابر پارسی : روش، روند، سایاگ، شیوه

مترادف سیاق : اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار، بافت، قرینه، تلو، حساب نویسی، علم حساب برابر پارسی : روش، روند، سایاگ، شیوه

سیاق

<hr> مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع <hr> متضاد سیال : راکد، غلیظ <hr> برابر پارسی : آبگون

مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع متضاد سیال : راکد، غلیظ برابر پارسی : آبگون

سیال

<hr> برابر پارسی : بهرود

سیحون

<hr> برابر پارسی : سیرگان

سیرجان

<hr> مترادف سیل : سیلاب، لور، جریان شدید آب <hr> برابر پارسی : تندآبه، تنداب، تندآب

مترادف سیل : سیلاب، لور، جریان شدید آب برابر پارسی : تندآبه، تنداب، تندآب

سیل

<hr> مترادف سیما : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه، علامت، نشان، هیئت <hr> برابر پارسی : چهره، رخسار، نشانه، نما

مترادف سیما : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه، علامت، نشان، هیئت برابر پارسی : چهره، رخسار، نشانه، نما

واژه های حرف "س" - فرهنگ فارسی ساره