فرهنگ فارسی ساره

<hr> برابر پارسی : کمابیش پیروزی

برابر پارسی : کمابیش پیروزی

موفقیت نسبی

<hr> برابر پارسی : گذرا، چندگاهه، زودگذر، ناپایدار

برابر پارسی : گذرا، چندگاهه، زودگذر، ناپایدار

موقت

<hr> مترادف موقتی : زودگذر، غیردایمی، موقت، ناپایدار <hr> متضاد موقتی : مانا <hr> برابر پارسی : گذرا

مترادف موقتی : زودگذر، غیردایمی، موقت، ناپایدار متضاد موقتی : مانا برابر پارسی : گذرا

موقتی

<hr> مترادف موقع : مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع <hr> برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه، بزنگاه

مترادف موقع : مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه، بزنگاه

موقع

<hr> مترادف موقعیت : جایگاه، محل، مناسبت، زمان مناسب، موقع، وضع، وضعیت، وضعیت مناسب <hr> برابر پارسی : ایستار، جایگاه

مترادف موقعیت : جایگاه، محل، مناسبت، زمان مناسب، موقع، وضع، وضعیت، وضعیت مناسب برابر پارسی : ایستار، جایگاه

موقعیت

مولتی مدیا

<hr> مترادف مولد : تولیدگر، خالق، زایا، زاینده، سازنده، دینام، ژنراتور | زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن <hr> برابر پارسی : زایا، زایش ده

مترادف مولد : تولیدگر، خالق، زایا، زاینده، سازنده، دینام، ژنراتور | زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن برابر پارسی : زایا، زایش ده

مولد

<hr> مترادف مؤلف : گردآوردنده، تألیف کننده <hr> متضاد مؤلف : مصنف، نویسنده <hr> برابر پارسی : نگارنده، نگارشگر، نویسنده، گردآورنده

مترادف مؤلف : گردآوردنده، تألیف کننده متضاد مؤلف : مصنف، نویسنده برابر پارسی : نگارنده، نگارشگر، نویسنده، گردآورنده

مولف

<hr> مترادف مولود : حاصل، زاده، زاییده، محصول، نتیجه، ولید، تولد، ولادت <hr> برابر پارسی : فرزند، فرزاد

مترادف مولود : حاصل، زاده، زاییده، محصول، نتیجه، ولید، تولد، ولادت برابر پارسی : فرزند، فرزاد

مولود

<hr> مترادف مونث : انثی، ماده، مادینه <hr> متضاد مونث : مذکر، نرینه <hr> برابر پارسی : ماده، مادینه

مترادف مونث : انثی، ماده، مادینه متضاد مونث : مذکر، نرینه برابر پارسی : ماده، مادینه

مونث

<hr> مترادف موهوم : مجعول، تصوری، جعلی، خرافه، خیالی، ساختگی، وهمی، وهم آلود، افسانه ای، اساطیری <hr> برابر پارسی : پوچ، پنداری، انگاری، پندارین

مترادف موهوم : مجعول، تصوری، جعلی، خرافه، خیالی، ساختگی، وهمی، وهم آلود، افسانه ای، اساطیری برابر پارسی : پوچ، پنداری، انگاری، پندارین

موهوم

<hr> مترادف موید : استوارکننده، پشتیبان، تاییدگر | تاییدشده، پیروز، یاری شده <hr> برابر پارسی : استوارکننده، بیانگر، پشتیبان، پیروز، روشنگر، کامیاب، نیروبخش، یاری شده

مترادف موید : استوارکننده، پشتیبان، تاییدگر | تاییدشده، پیروز، یاری شده برابر پارسی : استوارکننده، بیانگر، پشتیبان، پیروز، روشنگر، کامیاب، نیروبخش، یاری شده

موید

<hr> مترادف مکاتبه : نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی <hr> متضاد مکاتبه : مکالمه، مناظره <hr> برابر پارسی : نوشته، نامه، نامه نویسی

مترادف مکاتبه : نامه نگاری، نامه نویسی، عریضه نگاری، مکتوب نویسی، نامه پرانی متضاد مکاتبه : مکالمه، مناظره برابر پارسی : نوشته، نامه، نامه نویسی

مکاتبه

<hr> مترادف مکار : حیله باز، حیله گر، خدعه گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا، عشوه گر، عیار، فریب کار، فریبنده <hr> برابر پارسی : دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز

مترادف مکار : حیله باز، حیله گر، خدعه گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا، عشوه گر، عیار، فریب کار، فریبنده برابر پارسی : دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز

مکار

<hr> مترادف مکافات : بادافره، عقوبت، جزا، کیفر، پاداش، تلافی، پاداش دهی، مزد، گرفتاری، دردسر، وضع دشوار، سختی، زحمت <hr> برابر پارسی : کیفر، سزا، پادافره

مترادف مکافات : بادافره، عقوبت، جزا، کیفر، پاداش، تلافی، پاداش دهی، مزد، گرفتاری، دردسر، وضع دشوار، سختی، زحمت برابر پارسی : کیفر، سزا، پادافره

مکافات

<hr> مترادف مکان : جا، جایگاه، حله، ربع، فضا، محل، مسکن، مقام، مقر، موضع، رتبه، پایه، جاه، منزلت <hr> متضاد مکان : زمان <hr> برابر پارسی : جا، جایگاه، زیستگاه

مترادف مکان : جا، جایگاه، حله، ربع، فضا، محل، مسکن، مقام، مقر، موضع، رتبه، پایه، جاه، منزلت متضاد مکان : زمان برابر پارسی : جا، جایگاه، زیستگاه

مکان

<hr> مترادف مکانیک : میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم بررسی نیرو و انرژی و حرکت <hr> برابر پارسی : بسته کار

مترادف مکانیک : میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین، علم بررسی نیرو و انرژی و حرکت برابر پارسی : بسته کار

مکانیک

<hr> مترادف مکانیکی : مربوط به مکانیک، تعمیرگاه اتومبیل <hr> برابر پارسی : افزارواره

مترادف مکانیکی : مربوط به مکانیک، تعمیرگاه اتومبیل برابر پارسی : افزارواره

مکانیکی

<hr> مترادف مکتب : آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه، کتاب، مکتب خانه، مشرب، نحله <hr> برابر پارسی : دبستان، دبیرستان، آموزشگاه، اندیشگاه

مترادف مکتب : آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه، کتاب، مکتب خانه، مشرب، نحله برابر پارسی : دبستان، دبیرستان، آموزشگاه، اندیشگاه

مکتب

<hr> مترادف مکتوب : خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته <hr> متضاد مکتوب : منقول، ملفوظ <hr> برابر پارسی : نوشته شده، نامه، نگاشته، نوشتار، نوشته

مترادف مکتوب : خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته متضاد مکتوب : منقول، ملفوظ برابر پارسی : نوشته شده، نامه، نگاشته، نوشتار، نوشته

مکتوب

<hr> برابر پارسی : نوشتارها

مکتوبات

<hr> مترادف مکث : آرامش، ایست، تأمل، تأنی، توقف، ثبات، درنگ، سکته، طمأنینه، نرمش، وقار، وقفه <hr> برابر پارسی : درنگ، ایست

مترادف مکث : آرامش، ایست، تأمل، تأنی، توقف، ثبات، درنگ، سکته، طمأنینه، نرمش، وقار، وقفه برابر پارسی : درنگ، ایست

مکث

<hr> مترادف مکر : تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ، فریفتن، خدعه کردن <hr> برابر پارسی : فریب، ترفند، دغلی، کلک، نیرنگ

مترادف مکر : تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ، فریفتن، خدعه کردن برابر پارسی : فریب، ترفند، دغلی، کلک، نیرنگ

مکر

<hr> برابر پارسی : دوباره، باز، پیاپی، پشت سرهم

برابر پارسی : دوباره، باز، پیاپی، پشت سرهم

مکرر

<hr> برابر پارسی : گرامی

مکرمه

<hr> مترادف مکروه : زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند <hr> متضاد مکروه : مباح <hr> برابر پارسی : ناپسند، زشت

مترادف مکروه : زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند متضاد مکروه : مباح برابر پارسی : ناپسند، زشت

مکروه

<hr> مترادف مکشوف : آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشف شده، هویدا <hr> متضاد مکشوف : ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته <hr> برابر پارسی : یافته

مترادف مکشوف : آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشف شده، هویدا متضاد مکشوف : ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته برابر پارسی : یافته

مکشوف

<hr> برابر پارسی : نویافته

مکشوفه

<hr> مترادف مکلف : عهده دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف، بالغ <hr> برابر پارسی : ناچار، وادار

مترادف مکلف : عهده دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف، بالغ برابر پارسی : ناچار، وادار

مکلف

<hr> برابر پارسی : میدان ها

میادین

<hr> مترادف میراث : ارث، ترکه، پس افت، پس افکند، ماترک، متروکات، مرده ریگ <hr> برابر پارسی : مانداک، بازمانده، واهشته، مرده ریگ

مترادف میراث : ارث، ترکه، پس افت، پس افکند، ماترک، متروکات، مرده ریگ برابر پارسی : مانداک، بازمانده، واهشته، مرده ریگ

میراث

<hr> مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی <hr> برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

مترادف میزان : اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار، ترازو، قپان، مقیاس، مهرماه، کوک، هم نوا، هم نواسازی برابر پارسی : تراز، سنجش، همار، پیمانه، ترازو

میزان

<hr> مترادف میسر : امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل <hr> متضاد میسر : غیرممکن، نامیسر <hr> برابر پارسی : انجام پذیر، آسان، پذیرفتنی، شدنی، فراهم

مترادف میسر : امکان پذیر، شدنی، مقدور، ممکن، میسور، آسان، ساده، سهل متضاد میسر : غیرممکن، نامیسر برابر پارسی : انجام پذیر، آسان، پذیرفتنی، شدنی، فراهم

میسر

<hr> برابر پارسی : شدنی است

میسر است

<hr> برابر پارسی : شدنی بودن، فراهم بودن

برابر پارسی : شدنی بودن، فراهم بودن

میسر بودن

<hr> مترادف میسر شدن : ممکن شدن، امکان پذیر شدن، فراهم گشتن <hr> برابر پارسی : فراهم شدن

مترادف میسر شدن : ممکن شدن، امکان پذیر شدن، فراهم گشتن برابر پارسی : فراهم شدن

میسر شدن

<hr> مترادف میسر کردن : ممکن ساختن، امکان پذیر ساختن، فراهم کردن <hr> برابر پارسی : فراهم کردن

مترادف میسر کردن : ممکن ساختن، امکان پذیر ساختن، فراهم کردن برابر پارسی : فراهم کردن

میسر کردن

<hr> مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی <hr> متضاد میل : بیزاری، نفرت <hr> برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

مترادف میل : آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی متضاد میل : بیزاری، نفرت برابر پارسی : خواست، خواسته، دستیابی، کام، کامک، کشش، گرای

میل

<hr> مترادف میلاد : تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت <hr> متضاد میلاد : رحلت، ممات، وفات <hr> برابر پارسی : زادروز

مترادف میلاد : تولد، زایش، ولادت، روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت متضاد میلاد : رحلت، ممات، وفات برابر پارسی : زادروز

میلاد

<hr> مترادف میمنت : خجستگی، فرخندگی، مبارکی، یمن <hr> متضاد میمنت : نحوست <hr> برابر پارسی : شگون، فرخندگی، فرخی، خجستگی، همایونی

مترادف میمنت : خجستگی، فرخندگی، مبارکی، یمن متضاد میمنت : نحوست برابر پارسی : شگون، فرخندگی، فرخی، خجستگی، همایونی

میمنت

<hr> مترادف میمون : باشگون، خجسته، خجسته پی، خوش شگون، خوش قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک پی، مسعود، نیک پی، همایون ، بوزینه، حمدونه، چز <hr> متضاد میمون : بدشگون، بدیمن <hr> برابر پارسی : خجسته، همایون

مترادف میمون : باشگون، خجسته، خجسته پی، خوش شگون، خوش قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک پی، مسعود، نیک پی، همایون ، بوزینه، حمدونه، چز متضاد میمون : بدشگون، بدیمن برابر پارسی : خجسته، همایون

میمون

<hr> مترادف مینیاتور : نقاشی سنتی مشرق زمین <hr> برابر پارسی : ریزنگاره

مترادف مینیاتور : نقاشی سنتی مشرق زمین برابر پارسی : ریزنگاره

مینیاتور

<hr> مترادف مینیاتوری : بسیارظریف و کوچک <hr> برابر پارسی : ریزنگارگی، ریزنگاری

مترادف مینیاتوری : بسیارظریف و کوچک برابر پارسی : ریزنگارگی، ریزنگاری

مینیاتوری

<hr> مترادف مینیاتوریست : نگارگر، مینیاتورکار <hr> برابر پارسی : ریزنگارنده

مترادف مینیاتوریست : نگارگر، مینیاتورکار برابر پارسی : ریزنگارنده

واژه های حرف "م" - فرهنگ فارسی ساره