صفحه اصلی
فارسی به انگلیسی
واژه های حرف "ب" - فارسی به انگلیسی
بار دار
بار داشتن
بار دستگاه
بار دل
بار دیگر
بار روی چیزی گذاشتن
بار زدن
بار زدن (کشتیرانی - هوانوردی)
بار زیاد بر دوش (کسی) گذاشتن
بار سنگین
بار سودآور
بار شده
بار طاقت فرسا
بار عام دادن
بار فرستادن
بار فروش
بار مجردها
بار مسئولیت
بار معنایی رساندن
بار و بنه
بار و مسافر
بار واگن
بار پیچ
بار پیچی
بار کد
بار کردن
بار کردن (بر چهارپا)
بار کردن (کشتی و هواپیما)
بار کردن آگهداد در حافظه (کامپیوتر)
بار کشتی
بار کننده
بار گذاشتن رو به پایین (کامپیوتر)
بار گران
بار گران بودن
بار گیر
بار گیری شدن
بار یافتن
بارآور
بارآور کردن با کود
بارآوردن
بارآوردن ازراه آموزش و پرورش
بارافکنی کردن
باران
باران آمدن
باران آور
باران اسیدی
باران امدن
باران دیده
بیشتر