<hr> مترادف تهوع اور : ( تهوع آور ) تهوع آمیز، قی زا، قی آور، مهوع، مشمئزکننده، چندش زا

مترادف تهوع اور : ( تهوع آور ) تهوع آمیز، قی زا، قی آور، مهوع، مشمئزکننده، چندش زا

تهوع اور

تهوع بامدادی

تهوع در اثر زیاده روی

تهوع در هواپیما

تهوع در وسیله نقلیه

تهوعآور

تهوعآور (خودمانی)

<hr> برابر پارسی : هوارسانی، هوایش

برابر پارسی : هوارسانی، هوایش

تهویه

تهویه مطبوع

تهویه نشده

تهویه کردن

تهویه کننده

تهک

تهکاوی کردن

<hr> مترادف تهی : پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ، عاری <hr> متضاد تهی : پر، مملو

مترادف تهی : پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ، عاری متضاد تهی : پر، مملو

تهی

تهی از

تهی بودن

تهی بودگی

تهی جا

تهی جای

تهی دست

تهی دست (بسیار)

<hr> مترادف تهی دستی : استیصال، افلاس، بی چیزی، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری <hr> متضاد تهی دستی : مکنت

مترادف تهی دستی : استیصال، افلاس، بی چیزی، بی نوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری متضاد تهی دستی : مکنت

تهی دستی

تهی روده

تهی روده (کالبد شناسی)

تهی ساختن

تهی ساز

<hr> مترادف تهی سازی : تخلیه

مترادف تهی سازی : تخلیه

تهی سازی

تهی شدن

<hr> مترادف تهی مغز : احمق، بی خرد، جلف، نادان <hr> متضاد تهی مغز : خردمند، کله دار

مترادف تهی مغز : احمق، بی خرد، جلف، نادان متضاد تهی مغز : خردمند، کله دار

تهی مغز

تهی مغز (عامیانه)

تهی مغزانه

تهی مغزی

تهی مندی

تهی کردن

تهی گاه بدن انسان و حیوان

تهی گری

تهیج

<hr> مترادف تهیدست : بی بضاعت، بیچاره، بی چیز، بی نوا، تنگ دست، تهی دست، درویش، بی پول، فقیر، گدا، محتاج، مفلس، مفلوک، ناتوان، ندار، نیازمند، یک لاقبا <hr> متضاد تهیدست : توانگر، دارا، غنی، متنعم، ثروتمند

مترادف تهیدست : بی بضاعت، بیچاره، بی چیز، بی نوا، تنگ دست، تهی دست، درویش، بی پول، فقیر، گدا، محتاج، مفلس، مفلوک، ناتوان، ندار، نیازمند، یک لاقبا متضاد تهیدست : توانگر، دارا، غنی، متنعم، ثروتمند

تهیدست

تهیدست (بسیار)

تهیدستی

تهینه

تهینگی

<hr> مترادف تهیه : آماده، اندوخته، پیش بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا، آمادگی، بسیج، آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن <hr> برابر پارسی : فرآوری، بسیج، فراهم، آمایش، بسیجیدن، فراهمیدن

مترادف تهیه : آماده، اندوخته، پیش بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا، آمادگی، بسیج، آماده کردن، فراهم کردن، مهیا کردن برابر پارسی : فرآوری، بسیج، فراهم، آمایش، بسیجیدن، فراهمیدن

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی