جانبدار

جانبدارانه

<hr> مترادف جانبداری : حمایت، طرفداری، هواخواهی، هواداری <hr> متضاد جانبداری : مخالفت <hr> برابر پارسی : پشتیبانی، هواخواهی

مترادف جانبداری : حمایت، طرفداری، هواخواهی، هواداری متضاد جانبداری : مخالفت برابر پارسی : پشتیبانی، هواخواهی

جانبداری

جانبداری کردن

جانبوز

<hr> برابر پارسی : پهلویی، کناری

برابر پارسی : پهلویی، کناری

جانبی

جانبین

جانخراش

<hr> مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده <hr> متضاد جاندار : بی جان

مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده متضاد جاندار : بی جان

جاندار

جاندار دو پا

جاندار ناهوازی

جاندار کردن

جاندارو

جاندانه

جانرگ (کالبدشناسی)

<hr> مترادف جانسوز : جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک

مترادف جانسوز : جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک

جانسوز

جانسپاری

جانشان

<hr> مترادف جانشین : بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد

مترادف جانشین : بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم مقام، نایب، وارث، ولیعهد

جانشین

جانشین (مجازی)

جانشین بودن

جانشین سازی

جانشین شدن

جانشین فرمانده

جانشین موقت

جانشین پذیر

جانشین کردن

<hr> مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

جانشینی

جانشینی (زبان شناسی)

جانفرسا

جانفرسایی

جانفشان

جانفشانانه

جانفشانی

جانفشانی کردن

جانم

جانم (خودمانی)

جانم (در صدا زدن)

جانم (عامیانه)

جانما

جانما (در کلیسا و کنسرت و غیره)

جانما (زن)

جانما (کامپیوتر)

<hr> مترادف جانماز : تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی

واژه های حرف "ج" - فارسی به انگلیسی