زدو

زدو بند سیاسی

زدوار

زدوار ختائی

زدوخورد

زدوخورد کردن

<hr> مترادف زدودن : ستردن، پاک کردن، محو کردن، جلادادن، صیقل دادن، ازاله، زدایش، محو

مترادف زدودن : ستردن، پاک کردن، محو کردن، جلادادن، صیقل دادن، ازاله، زدایش، محو

زدودن

زدودن با خراشاندن

زدودن با کشیدن

زدودن به وسیله شستن

زدودن کامل

زدودنی

زدوده شدن

زدودگی

زدودگی (روانکاوی)

زدگی

زدگی (عامیانه)

زدگی از متن

زدگی پیدا کردن

زدگی پیدا کردن (عامیانه)

<hr> مترادف زر : ذهب، طلا، عسجد، پول، دینار، تمول، ثروت، پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال، زرد، زردفام ، برنا، جوان <hr> متضاد زر : فضه، نقره

مترادف زر : ذهب، طلا، عسجد، پول، دینار، تمول، ثروت، پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال، زرد، زردفام ، برنا، جوان متضاد زر : فضه، نقره

زر

زر دوزی

زر دوزی کردن

زر زا

زر زدن

زر زدن دائمی

زر زر

زر زر کردن

زر ورق

زر پرست

زراد خانه

زراد زدایی

<hr> مترادف زرادخانه : اسلحه خانه، قورخانه

مترادف زرادخانه : اسلحه خانه، قورخانه

زرادخانه

زرادخانه (ارتش)

<hr> مترادف زراعت : حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت، زراعت، مزرعه <hr> برابر پارسی : کشاورزی، برزگری

مترادف زراعت : حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت، زراعت، مزرعه برابر پارسی : کشاورزی، برزگری

زراعت

زراعت انگور

زراعت کردن

زراعتی

زراعی

<hr> برابر پارسی : شترگاو پلنگ

برابر پارسی : شترگاو پلنگ

زرافه

زرافه (جانور شناسی)

زراق

<hr> مترادف زراندود : مذهب، مطلا

مترادف زراندود : مذهب، مطلا

زراندود

زراندود سازی

زراندود کردن

زراندود گر

زراندوز

زراندوزی

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ز" - فارسی به انگلیسی