<hr> مترادف شادابی : آبداری، تازگی، خرمی، طراوت <hr> متضاد شادابی : پژمردگی

مترادف شادابی : آبداری، تازگی، خرمی، طراوت متضاد شادابی : پژمردگی

شادابی

<hr> مترادف شادان : خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف <hr> متضاد شادان : غمگین، غمناک

مترادف شادان : خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف متضاد شادان : غمگین، غمناک

شادان

<hr> مترادف شادباش : تبریک، تهنیت، مبارکباد، شاباش <hr> متضاد شادباش : تسلیت

مترادف شادباش : تبریک، تهنیت، مبارکباد، شاباش متضاد شادباش : تسلیت

شادباش

شادباش تبریک

شادباش گفتن

شادباش!

شادباشید

شادبهر

<hr> مترادف شادخوار : خوشگذران، عیاش، باده گسار، می نوش، نوشخوار، آوازه خوان، مطرب

مترادف شادخوار : خوشگذران، عیاش، باده گسار، می نوش، نوشخوار، آوازه خوان، مطرب

شادخوار

شادخواره

<hr> مترادف شادخواری : خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، باده گساری، شرابخواری، می نوشی، آوازه خوانی، مطربی

مترادف شادخواری : خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، باده گساری، شرابخواری، می نوشی، آوازه خوانی، مطربی

شادخواری

شادداشت

<hr> مترادف شادروان : بخشوده، زنده یاد، فقید، مرحوم، مغفور | پرده، چادر، خیمه، بند، سد، اساس، اصل، بنیان، پایه، سایبان، مظله، بساط، فرش

مترادف شادروان : بخشوده، زنده یاد، فقید، مرحوم، مغفور | پرده، چادر، خیمه، بند، سد، اساس، اصل، بنیان، پایه، سایبان، مظله، بساط، فرش

شادروان

شادروز

<hr> مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور <hr> متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

شادمان

شادمان شدن

شادمان کردن

شادمان کن

شادمانه

<hr> مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط <hr> متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

شادمانی

شادمانی کردن

شادمانی کردن (عامیانه)

شادمانی کردن با سروصدا

شادمایش

شادمایش سبک

شادمایش کوتاه

شادمایشی

شادورد

<hr> مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور <hr> متضاد شادکام : تلخکام

مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور متضاد شادکام : تلخکام

شادکام

شادکام شدن

شادکام کردن

<hr> مترادف شادکامی : کامرانی، کامروایی، کامیابی، آسایش، رفاه، ناز، نعمت <hr> متضاد شادکامی : تلخکامی

مترادف شادکامی : کامرانی، کامروایی، کامیابی، آسایش، رفاه، ناز، نعمت متضاد شادکامی : تلخکامی

شادکامی

شادگر

<hr> مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون <hr> متضاد شادی : اندوه، غم

مترادف شادی : ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط، جشن، طرب، عشرت، عیش، بوزینه، میمون متضاد شادی : اندوه، غم

شادی

شادی انگیز

<hr> مترادف شادی بخش : شادی آور، طرب انگیز، فرح بخش، مسرت بخش، نزهت بخش، نشاطانگیز <hr> متضاد شادی بخش : غم افزا

مترادف شادی بخش : شادی آور، طرب انگیز، فرح بخش، مسرت بخش، نزهت بخش، نشاطانگیز متضاد شادی بخش : غم افزا

شادی بخش

شادی بخش کردن

شادی بی موقع

شادی نابرازنده

شادی و سروصدا

شادی و پایکوبی

شادی و پایکوبی کردن

شادی کردن

شادی کردن به خاطر پیروزی

شادیانه

شادیانه کردن

<hr> مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره <hr> متضاد شاذ : عادی، معمولی

مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره متضاد شاذ : عادی، معمولی

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی