شته

شته (جانورشناسی)

شته مو

<hr> مترادف شتوی : زمستانه، زمستانی <hr> متضاد شتوی : صیفی

مترادف شتوی : زمستانه، زمستانی متضاد شتوی : صیفی

شتوی

شتوی زمستانی

شتکار

<hr> مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو <hr> متضاد شجاع : جبون <hr> برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

مترادف شجاع : باجرئت، بهادر، بی باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو متضاد شجاع : جبون برابر پارسی : دلیر، پردل، دلاور، شیردل، گُرد

شجاع

شجاع (عامیانه)

شجاع (نادر)

<hr> مترادف شجاعانه : بهادرانه، جسورانه، دلاورانه، دلیرانه، قهرمانانه، متهورانه <hr> برابر پارسی : دلیرانه، دلاورانه، پردلی

مترادف شجاعانه : بهادرانه، جسورانه، دلاورانه، دلیرانه، قهرمانانه، متهورانه برابر پارسی : دلیرانه، دلاورانه، پردلی

شجاعانه

<hr> مترادف شجاعت : پرجگری، پهلوانی، جلادت، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی <hr> متضاد شجاعت : جبن <hr> برابر پارسی : دلیری، دلاوری

مترادف شجاعت : پرجگری، پهلوانی، جلادت، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی متضاد شجاعت : جبن برابر پارسی : دلیری، دلاوری

شجاعت

شجاعت آمیز

شجاعت خلل ناپذیر

شجاعت ظاهری

شجاعت مستانه (خودمانی)

شجاعت مستانه (عامیانه)

شجاعت مستی (خودمانی)

شجاعت مستی (عامیانه)

شجاعت واستقامت

شجاعتآمیز

شجام

<hr> مترادف شجر : درخت، درختچه، نهال

مترادف شجر : درخت، درختچه، نهال

شجر

<hr> برابر پارسی : خاندان، دودمان، تبار، نیاکان

برابر پارسی : خاندان، دودمان، تبار، نیاکان

شجره

شجره النسب

شجره شناسی

<hr> مترادف شجره نامه : شجره النسب، نسب نامه <hr> برابر پارسی : تبارنامه

مترادف شجره نامه : شجره النسب، نسب نامه برابر پارسی : تبارنامه

شجره نامه

شجره نامه شناسی

شحم

<hr> مترادف شحنه : پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان <hr> برابر پارسی : پاسبان، پاسدار، شبگرد

مترادف شحنه : پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان برابر پارسی : پاسبان، پاسدار، شبگرد

شحنه

شخ

شخار

شخارخاکستر

شخاری

شخال

شخان (نجوم)

شخان سنگ

شخانه

شخانه (نجوم)

شخانه درخشان (نجوم)

شخانه سا (نجوم)

شخانی (نجوم)

شخایی (شیمی)

شخایی کردن (شیمی)

شخاییدن

شخش

شخشاندن

شخشیدن

<hr> مترادف شخص : بابا، تن، فرد، کس، نفر، آدمی، انسان، بشر، ذات، وجه <hr> متضاد شخص : شی ء <hr> برابر پارسی : کس، تن، خود

مترادف شخص : بابا، تن، فرد، کس، نفر، آدمی، انسان، بشر، ذات، وجه متضاد شخص : شی ء برابر پارسی : کس، تن، خود

واژه های حرف "ش" - فارسی به انگلیسی