فارسی به انگلیسی

قایم شدگی

قایم موشک

قایم موشک بازی

قایم کردن

قایم کردن (عامیانه)

قاین

<hr> مترادف قبا : کسوت، جامه، ردا، لباده <hr> برابر پارسی : جامه، کپاه

مترادف قبا : کسوت، جامه، ردا، لباده برابر پارسی : جامه، کپاه

قبا

قبا کردن

<hr> مترادف قباحت : بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری <hr> برابر پارسی : زشتی، بی شرمی، بی آزرمی

مترادف قباحت : بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری برابر پارسی : زشتی، بی شرمی، بی آزرمی

قباحت

قباحت دارد

قباد

<hr> مترادف قبال : ازاء، برابر، جلو، روبرو، مقابل <hr> برابر پارسی : برابر

مترادف قبال : ازاء، برابر، جلو، روبرو، مقابل برابر پارسی : برابر

قبال

<hr> مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک <hr> برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

قباله

قباله (حقوق)

قباله ملک

قباله ملک (حقوق)

قباله کردن

قباچه

قبای سفید و بلند عشای ربانی

قبای سفید و بلند کشیش

قبایح

<hr> برابر پارسی : تیره ها

قبایل

<hr> مترادف قبح : بدی، زشتی، شناعت، قباحت <hr> متضاد قبح : حسن <hr> برابر پارسی : بدی، رسوایی، زشتی

مترادف قبح : بدی، زشتی، شناعت، قباحت متضاد قبح : حسن برابر پارسی : بدی، رسوایی، زشتی

قبح

<hr> مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار <hr> برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

قبر

قبر از سنگ یکپارچه

قبر سنگی

قبراغ

<hr> مترادف قبراق : تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز <hr> متضاد قبراق : بیمار، مریض <hr> برابر پارسی : چابک، گوبراک

مترادف قبراق : تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز متضاد قبراق : بیمار، مریض برابر پارسی : چابک، گوبراک

قبراق

قبراق (خودمانی)

قبراق (عامیانه)

قبرس

<hr> مترادف قبرستان : خاکستان، دارالرحمه، گورستان، مرغزن، مزارستان <hr> برابر پارسی : گورستان

مترادف قبرستان : خاکستان، دارالرحمه، گورستان، مرغزن، مزارستان برابر پارسی : گورستان

قبرستان

قبرسی

قبرکردن

<hr> مترادف قبرکن : حفار، گورکن، لاحد

مترادف قبرکن : حفار، گورکن، لاحد

قبرکن

<hr> مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش <hr> برابر پارسی : رسید، برگه فروش

مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش برابر پارسی : رسید، برگه فروش

واژه های حرف "ق" - فارسی به انگلیسی