نصب کردن در کشتی

نصب کردن موکت

<hr> مترادف نصر : عون، کمک، مدد، نصرت، یاری <hr> برابر پارسی : یاریگر، یاری دادن، بخشیدن

مترادف نصر : عون، کمک، مدد، نصرت، یاری برابر پارسی : یاریگر، یاری دادن، بخشیدن

نصر

نصرالله

<hr> مترادف نصرانی : ترسا، عیسوی، مسیحی، ناصری

مترادف نصرانی : ترسا، عیسوی، مسیحی، ناصری

نصرانی

<hr> مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری <hr> متضاد نصرت : هزیمت

مترادف نصرت : پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری متضاد نصرت : هزیمت

نصرت

نصرت الله

<hr> مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم <hr> برابر پارسی : نیم، نیمه

مترادف نصف : شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک دوم برابر پارسی : نیم، نیمه

نصف

<hr> برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

برابر پارسی : پرهونِ نیمروز

نصف النهار

نصف النهار درجه صفر

نصف النهار گرینویچ

نصف النهاری

نصف به اضافه یک

نصف به علاوه یک

نصف جفت

نصف راه

نصف شب

نصف قیمت

نصف نصف

نصف کردن

نصف کره

نصفا نصف

نصفا نصف (عامیانه)

نصفانصف

<hr> مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه <hr> برابر پارسی : نیمه

مترادف نصفه : نصف، نیم، نیمه برابر پارسی : نیمه

نصفه

نصفه کاره

نصفه کاری

<hr> مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان <hr> برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

مترادف نصیب : بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال، اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع، قرعه، نشان برابر پارسی : بهر، سود، درآمد، بخت

نصیب

نصیب (عامیانه)

نصیب کردن

<hr> مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ <hr> برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

مترادف نصیحت : اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ برابر پارسی : پند یا اندرز، اندرز، پند، سفارش

نصیحت

نصیحت آمیز

نصیحت امیز

نصیحت و خرده گیری کردن با حرارت و لحن پندآمیز

<hr> مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح <hr> برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

مترادف نصیحت کردن : اندرزدادن، پنددادن، نصح برابر پارسی : اندرز دادن، پند دادن

نصیحت کردن

<hr> مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

نصیر

<hr> مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

مترادف نضج : پختگی، رسیدگی، رونق، قوام

نضج

<hr> مترادف نطاق : خطیب، زبان آور، سخن پرداز، سخنران، سخنگو، سخنور، ناطق

مترادف نطاق : خطیب، زبان آور، سخن پرداز، سخنران، سخنگو، سخنور، ناطق

نطاق

نطاقی

<hr> مترادف نطع : ادیم، بساط، سفره، سماط

مترادف نطع : ادیم، بساط، سفره، سماط

نطع

<hr> مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی <hr> برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک

نطفه

نطفه ای

<hr> مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی <hr> متضاد نطق : عجمت، گنگی <hr> برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

مترادف نطق : بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، گویایی متضاد نطق : عجمت، گنگی برابر پارسی : سخنرانی، سخنگویی، سخنوری، گفتار

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی