فارسی به انگلیسی

چشم مرغی

چشم مرکب

<hr> مترادف چشم نواز : جمیل، خوش ریخت، خوش منظر، زیبا، شکیل <hr> متضاد چشم نواز : بدمنظر

مترادف چشم نواز : جمیل، خوش ریخت، خوش منظر، زیبا، شکیل متضاد چشم نواز : بدمنظر

چشم نواز

چشم هیز

چشم و هم چشمی

<hr> مترادف چشم و چراغ : عزیز، محبوب، دردانه، سوگلی، گل سرسبد، شمع جمع، شمع محفل

مترادف چشم و چراغ : عزیز، محبوب، دردانه، سوگلی، گل سرسبد، شمع جمع، شمع محفل

چشم و چراغ

چشم و گوش باز

چشم و گوش باز کن

چشم و گوش بسته

<hr> مترادف چشم ودل سیر : بی نیاز، مستغنی، بلندطبع، قانع، خرسند، بی حرص، بی آز <hr> متضاد چشم ودل سیر : آزمند، حرص ورز، آزور، طمع کار، طامع

مترادف چشم ودل سیر : بی نیاز، مستغنی، بلندطبع، قانع، خرسند، بی حرص، بی آز متضاد چشم ودل سیر : آزمند، حرص ورز، آزور، طمع کار، طامع

چشم ودل سیر

چشم ودلش می دود

چشم ورقلمبیده

<hr> مترادف چشم وگوش بسته : بی اطلاع، ناهشیار <hr> متضاد چشم وگوش بسته : چشم وگوش باز، هشیار، هوشیار، مواظب

مترادف چشم وگوش بسته : بی اطلاع، ناهشیار متضاد چشم وگوش بسته : چشم وگوش باز، هشیار، هوشیار، مواظب

چشم وگوش بسته

<hr> مترادف چشم پزشک : کحال <hr> متضاد چشم پزشک : بیطار

مترادف چشم پزشک : کحال متضاد چشم پزشک : بیطار

چشم پزشک

چشم پزشکی

<hr> مترادف چشم پوشی : اغماض، صرفنظر، عفو، گذشت، نادیده گیری، نادیده انگاری، غمض عین

مترادف چشم پوشی : اغماض، صرفنظر، عفو، گذشت، نادیده گیری، نادیده انگاری، غمض عین

چشم پوشی

چشم پوشی از بدهی

چشم پوشی از حق خود

چشم پوشی از وظیفه

<hr> مترادف چشم پوشی کردن : اغماض کردن، صرف نظر کردن، نادیده گرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین کردن، گذشت کردن

مترادف چشم پوشی کردن : اغماض کردن، صرف نظر کردن، نادیده گرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین کردن، گذشت کردن

چشم پوشی کردن

<hr> مترادف چشم پوشیدن : اغماض کردن، نادیده گرفتن، صرف نظر کردن، گذشت کردن، چشم پوشی کردن، گذشتن، رها کردن

مترادف چشم پوشیدن : اغماض کردن، نادیده گرفتن، صرف نظر کردن، گذشت کردن، چشم پوشی کردن، گذشتن، رها کردن

چشم پوشیدن

چشم پوشیدن از حقوق خود

<hr> مترادف چشم چران : نظرباز، طامح <hr> متضاد چشم چران : چشم پاک

مترادف چشم چران : نظرباز، طامح متضاد چشم چران : چشم پاک

چشم چران

<hr> مترادف چشم چرانی : نظربازی <hr> متضاد چشم چرانی : چشم پاکی

مترادف چشم چرانی : نظربازی متضاد چشم چرانی : چشم پاکی

چشم چرانی

چشم چرانی کردن

چشم چند گانه

چشم کسی را بستن

چشم کوفتگی

چشم گیر

چشم گیر (خودمانی)

چشم! (عامیانه)

چشمان خود را لوچ کردن

چشمان درخشان و گیرا (عامیانه)

چشمان را هم کشیدن

چشمان هیز

چشمخانه

<hr> مترادف چشمداشت : آرزو، امیدواری، امید، انتظار، توقع، طمع

مترادف چشمداشت : آرزو، امیدواری، امید، انتظار، توقع، طمع

چشمداشت

چشمداشت داشتن

چشمدان

چشمسان

<hr> مترادف چشمه : آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن

مترادف چشمه : آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن

واژه های حرف "چ" - فارسی به انگلیسی