شایان حامدی

شایان دخت

<hr> برابر پارسی : گفتنی است

برابر پارسی : گفتنی است

شایان ذکر است

شایان ذکر است که

شایان و چوپان

شایانا

شایاندا

شایانی

شایت

شایتی

<hr> مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً <hr> متضاد شاید : حتماً

مترادف شاید : احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً متضاد شاید : حتماً

شاید

شاید بود

شاید که

شایراد

شایریا

شایسان

<hr> مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا <hr> متضاد شایسته : ناشایسته

مترادف شایسته : ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا متضاد شایسته : ناشایسته

شایسته

شایسته برای شاه

شایسته بودن

شایسته تر

شایسته ترین

شایسته توجه

شایسته سالاری

شایسته و درخور

شایسته و سزاوار

شایسته و لایق

شایستگان

<hr> مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد شایستگی : بی لیاقتی

مترادف شایستگی : استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت متضاد شایستگی : بی لیاقتی

شایستگی

<hr> مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش <hr> متضاد شایع : نامتداول <hr> برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

مترادف شایع : رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش متضاد شایع : نامتداول برابر پارسی : فاش، پراکنده، همه گیر

شایع

شایع شدن

شایع شدن خبر

شایعات

<hr> مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی <hr> برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

مترادف شایعه : خبر، شهرت، خبرپراکنی برابر پارسی : چو، چواندازی، دهانزد، رواگه ، سخن پراکنی، هو

شایعه

شایعه افکن

شایعه پراکنی

شایعه کردن

<hr> مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق <hr> متضاد شایق : بیزار، بی میل <hr> برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

مترادف شایق : آرزومند، راغب، مایل، مشتاق متضاد شایق : بیزار، بی میل برابر پارسی : خواهان، آرزومند، خواستار

واژه های حرف "ش" - پیشنهاد کاربران