فراشین

فراصت

فراع

فراعنه

<hr> مترادف فراغ : آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، خلاص، رهایی، نجات، اتمام <hr> برابر پارسی : آسایش، آسودگی، رامش

مترادف فراغ : آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، خلاص، رهایی، نجات، اتمام برابر پارسی : آسایش، آسودگی، رامش

فراغ

فراغ خاطر

فراغ دل

فراغبال

<hr> مترادف فراغت : آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار، مجال، وقت <hr> برابر پارسی : آسایش

مترادف فراغت : آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار، مجال، وقت برابر پارسی : آسایش

فراغت

فراغت بال

فراغت یافتن

فراغه

فرافکن

فرافکنی

فرافکنی ادبی

<hr> مترادف فراق : جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران <hr> متضاد فراق : وصال <hr> برابر پارسی : جداشدن، دورشدن

مترادف فراق : جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران متضاد فراق : وصال برابر پارسی : جداشدن، دورشدن

فراق

فراق خاطر

فراق زده

فراق و هجران

فراقت

فرام

فرامادی

فراماسون

فراماسونری

فرامانسوری

فرامد

فرامدرن

فرامرز

فرامرز طالبی

فرامرز نارویی

فرامرز پایور

فرامرزی

فرامس

فراملیتهای قوم مدار

فراملیتی

فراملیتیهای جهان مرکز

فرامند

فرامهر

فراموز

فراموش

فراموش شدن

فراموش شدنی

فراموش کردن

فراموش گردیدن

فراموش گشتن

فراموشت نمیکنم

<hr> مترادف فراموشکار : ذاهل، ناسی

مترادف فراموشکار : ذاهل، ناسی

فراموشکار

فراموشکاری

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "ف" - پیشنهاد کاربران