فرض تفکیک شخصیت

فرض عین

فرض و پندار

<hr> برابر پارسی : انگاردن، انگاشتن، پنداشتن، گمان بردن

برابر پارسی : انگاردن، انگاشتن، پنداشتن، گمان بردن

فرض کردن

فرضعلی

فرضیاء

فرضیان

فرضیدن

<hr> مترادف فرضیه : تئوری، نظریه، انگاره، حدس <hr> برابر پارسی : ( فرضیة ) انگاره | انگاره، پنداره، گمانه

مترادف فرضیه : تئوری، نظریه، انگاره، حدس برابر پارسی : ( فرضیة ) انگاره | انگاره، پنداره، گمانه

فرضیه

فرضیه سازی

<hr> مترادف فرط : بسیاری، زیادی، فراوانی، فزونی، کثرت، افراط، زیاده روی <hr> برابر پارسی : فراوانی، بسیاری، بی اندازه، فزونی

مترادف فرط : بسیاری، زیادی، فراوانی، فزونی، کثرت، افراط، زیاده روی برابر پارسی : فراوانی، بسیاری، بی اندازه، فزونی

فرط

فرط استیصال

فرط شقاوت

<hr> مترادف فرع : شاخه، شعبه، تنزیل، ربح، سود، نزول، اثر، محصول، نتیجه <hr> متضاد فرع : اصل <hr> برابر پارسی : شاخه، سود پول، بهره وام

مترادف فرع : شاخه، شعبه، تنزیل، ربح، سود، نزول، اثر، محصول، نتیجه متضاد فرع : اصل برابر پارسی : شاخه، سود پول، بهره وام

فرع

فرع بر

فرعون

فرعون وار

<hr> مترادف فرعی : تابع، ضمیمه، منشعب <hr> متضاد فرعی : اصلی <hr> برابر پارسی : شاخه ای، شاخه

مترادف فرعی : تابع، ضمیمه، منشعب متضاد فرعی : اصلی برابر پارسی : شاخه ای، شاخه

فرعی

فرعیان

فرغ

فرغان

فرغون

فرفراندن

فرفره

فرفرو

فرفروق

فرفریدن

فرفهان

فرفوت

فرفورژه

فرفوژه

<hr> مترادف فرق : تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله، اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر، قله، نوک <hr> برابر پارسی : ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، میان، تارک، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی، بالا

مترادف فرق : تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله، اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر، قله، نوک برابر پارسی : ناهمسان، ناهمگنی، ناهمسویی، میان، تارک، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهماهنگی، بالا

واژه های حرف "ف" - پیشنهاد کاربران