وضع غیر عادی

وضع فرمودن

وضع مالیات

وضع موجود

وضع وقیافه

<hr> برابر پارسی : روایی ساختن، رواج دادن، برنهادن

برابر پارسی : روایی ساختن، رواج دادن، برنهادن

وضع کردن

وضع گرفتن

وضع ید

وضعها

وضعی

<hr> مترادف وضعیت : چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت <hr> برابر پارسی : چگونگی، جایگاه، چند و چونی، سروسامان، نهش

مترادف وضعیت : چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت برابر پارسی : چگونگی، جایگاه، چند و چونی، سروسامان، نهش

وضعیت

وضعیت اضطراری

وضعیت اقتصادی

وضعیت ایستا

وضعیت بحرانی

وضعیت تاهل

وضعیت دشوار

وضعیت سخت

وضعیت یا استاتوس

وضعیتهای بحرانی

<hr> مترادف وضو : تطهیر، دست نماز، غسل <hr> برابر پارسی : دست نماز، پادیاب

مترادف وضو : تطهیر، دست نماز، غسل برابر پارسی : دست نماز، پادیاب

وضو

وضو خانه

<hr> برابر پارسی : آب دست

وضوء

<hr> مترادف وضوح : آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی <hr> متضاد وضوح : ابهام <hr> برابر پارسی : آشکارشدن، پیدایی، روشنی، سرراستی، هویدایی

مترادف وضوح : آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی متضاد وضوح : ابهام برابر پارسی : آشکارشدن، پیدایی، روشنی، سرراستی، هویدایی

وضوح

وضوحی

وضوخانه

وضی المنظر

وضیع و رفیع

وطاب

وطات

وطالت

<hr> مترادف وطن : اقامتگاه، زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن <hr> برابر پارسی : میهن، زاد و بوم، زادگاه

مترادف وطن : اقامتگاه، زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن برابر پارسی : میهن، زاد و بوم، زادگاه

وطن

وطن خواه

وطن داری

وطن داشتن

وطن دشمن

وطن دوست

<hr> مترادف وطن فروش : خائن، میهن فروش <hr> متضاد وطن فروش : میهن پرست

مترادف وطن فروش : خائن، میهن فروش متضاد وطن فروش : میهن پرست

وطن فروش

وطن و کشور

<hr> مترادف وطن پرست : میهن پرست، میهن پرست، وطندوست <hr> متضاد وطن پرست : وطن فروش

مترادف وطن پرست : میهن پرست، میهن پرست، وطندوست متضاد وطن پرست : وطن فروش

وطن پرست

وطن گاه

وطندار

<hr> مترادف وطواط : خفاش، شب پره، شبکور

مترادف وطواط : خفاش، شب پره، شبکور

وطواط

<hr> مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

وطی

وطی به شبهه

<hr> برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

وظایف

وظایف نمایندگی

<hr> مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب <hr> برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

واژه های حرف "و" - پیشنهاد کاربران